۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

اصغر فرهادی کارگردان "درباره الی" : ظرف چند ماه گذشته, مردم دنیا چهره واقعی ایرانیان را دیدند

پنجشنبه بیست و ششم نوامبر دوهزار و نه – گلد کوست استرالیا
اصغر فرهادی سینماگر موفق ایرانی موفق شد در فستیوال بین المللی آسیا پاسفیک دو جایزه ممتاز را به خود اختصاص دهد. فیلم"در باره الی" جایزه بهترین فیلمنامه را گرفت, علاوه برآن هیات ژوری یکی از دو جایزه بزرگ را هم به خاطر کارگردانی این فیلم به فرهادی تقدیم کرد

در برنامه امسال که برای سومین بار در شهر زیبای ساحلی گلد کوست استرالیا برگزار شد, بیش از هشتصد سینماگر روشنگر از سراسر جهان شرکت کردند
سی و هفت فیلم از شانزده کشور به مرحله نهایی رسیدند و جوایز آکادمی به هنرمندانی از ایران, چین, ژاپن, تایلند, استرالیا, کره جنوبی, اسراییل و فلسطین داده شد
هنگام دریافت جایزه بزرگ, فرهادی گفت این جایزه متعلق به مردمی است که در ماههای اخیر بپا خاسته و چهره واقعی ایران را به جهانیان نشان دادند. او اضافه کرد که امروز بیش از هر زمان دیگر به ایرانی بودن خود افتخار میکند. این سخنان از دل برآمده به دل انبوه شرکت کنندگان در مراسم نشست و با کف زدن ممتد آنان همراه شد

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

فیلمنامه "در باره الی" نوشته اصغر فرهادی برنده جایزه سینمایی آسیا پاسیفیک



برندگان جوایز سینمایی آسیا پاسفیک در روز پنجشنبه بیست و ششم نوامبر دوهزار و نه, برگزیده شده و جوایز خود را دریافت کردند. در برنامه امسال که برای سومین بار در شهر زیبای ساحلی گلد کوست استرالیا برگزار شد, بیش از هشتصد سینماگر روشنگر از سراسر جهان شرکت کردند.

سی و هفت فیلم از شانزده کشور به مرحله نهایی رسیدند و جوایز آکادمی به هنرمندانی از ایران, چین, ژاپن, تایلند, استرالیا, کره جنوبی, اسراییل و فلسطین داده شد.

هیات ژوری را از میان نخبگان سینمایی دنیا برگزیده بودند که تهمینه میلانی, کارگردان پر آوازه کشورمان, هم جزوشان بود.

اصغر فرهادی همچنین بخاطر کارگردانی " در باره الی" یکی از دو جایزه بزرگ آکادمی را هم به خود اختصاص داد. جایزه بزرگ دیگر نصیب الیا سلیمان فلسطینی شد که فیلم " زمانی که از یاد نمیرود" را کارگردانی کرده بود.

جایزه بهترین فیلم به "سامسون و دلیله" از استرالیا داده شد.

برای تقدیر از سینماگران ایرانی که برای شرکت در این مراسم به استرالیا سفر کرده اند, غروب روز جمعه بیست و هفتم نوامبر, جلسه بزرگداشتی در دانشگاه گریفیت بریزبین برگزار می شود که در آن, فیلم "در باره الی" به نمایش در میاید و فرصتی خواهد بود برای آشنایی بیشتر با هنرمندان ایرانی و هنر سینمای پیشروی آن

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

مردن عوض علی کردان یادآور مرگ امیر اسدالله علم و آن رژیم کودتا


چند روز قبل, سرطان خون عوض علی کردان را از پای در آورد تا خانواده اش, رهبر جمهوری اسلامی و کارگزارانش را داغدار کند. هیات دولت هم با صدور اطلاعیه ای رسمی که با غلط املایی هم همراه بود, از او به عنوان یک خادم نمونه نظام, یاد کرد. برادرانی هم که بر صندلی های ریاست مجلس و قوه قضاییه جلوس کرده اند, پیام های مشابهی فرستادند و تاکید کردند که نامبرده در تمام دوران جمهوری اسلامی, با دل و جان درخدمت دستگاه ولایت بوده است

با این مرگ نا بهنگام, خانواده کردان بیشترین صدمه را تحمل کرد. از دست دادن عزیزان, برای هرکسی سخت است, اما آنچه به کمک انسانها میاید همدردی صمیمانه مردم است و تسلیت های قلبی شان و قطره های راستین اشک شان, و دریغا که این خانواده داغدار از جنین موهباتی محروم هستند
برای مردم هم که "خبر مرگی" در کار نبود, چرا که عوض علی, سالها بود که زنده نبود. تقصیر کسی هم نبود, خودش انتخاب کرده بود که زنده نباشد

از بازی های عجیب روزگار اینکه سالها قبل, امیر اسدالله علم هم با همین بیماری به دیار باقی شتافت و بستگانش و رهبر انقلاب سپیدش را سیاه پوش کرد. خدمات طولانی او هم مورد تقدیر زمامداران وقت قرار گرفت و پیام های رسمی مشابهی هم منتشر کردند. اتفاقا ملاقات عزارییل با او هم قبل از شصت سالگی اتفاق افتاد, وعجیبا در زمانیکه نشانه های بیداری مردم هر روزه بیشتر و بیشتر دیده میشد

کردان براستی چهره شاخص, یکدست و نماینده تمام عیار جمهوری اسلامی بود. وی در شناساندن ماهیت نظام و فرم تکامل یافته آن در قالب ولایت مطلقه فقیه, نقش مهمی بازی کرد. او تبلور عینی ذوب شدگان ولایت بود
کمتر کسی می توانست مثل او در برابر چشم مردم و دوربین بایستد و سخنان خلاف حقیقت بگوید و بارها تکرار کند. ایستادن در صحن مجلس و ادعای تحصیل و اخذ مدرک دکترا از یکی از معتبرترین دانشگاههای دنیا, در حالیکه حتی یکبار هم پا به محوطه آن نگذاشته بود, فقط از یک ذوب شده واقعی در کوره ولایت بر میاید و بس. همین کم نظیری و درجه خلوصش بود که کار دستش داد, مورد حسد چکمه پوشان مجلس قرار گرفت, هر چند که صندلی وزارتش را از دست داد اما مهرش در قلب رهبر, صد چندان شد

نطفه جمهوری اسلامی در فضایی هیجان زده از سقوط رژیم کودتا و بر اساس وعده های دروغین و موهوم بسته شد و بدنبال رفراندومی شتابزده و موهومی تر شناسنامه اش را صادر کردند
جان فشانی گسترده مردم برای پاسداری از مرز و بوم ایران زمین, خوش باوری و مایه گذاشتن صادقانه جمعی ساده اندیش, دوختن دهان نخبگان و منفعت پرستی سوداگران , به جلوه گران محراب و منبر فرصت داد تا کاخ دوروغین خود را با خشت های ستم و وحشت و فریب بسازند
رفتار و کردار جسورانه کردان بود که پرده ابهام های دیرین را پاره کرد و درون مایه جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه را صادقانه در معرض دید همگان قرار داد, در نمایشگاه کردان چیزهایی عرضه شد که نشان دادن شان, سالها جان نخبگان را می ستاند

امیر اسدالله هم از شاخص ترین چهره های دوران پهلوی بود. خودش از اشرف زادگان خراسان بود و با اشاره نو درباریان, با اشراف زاده ای از فارس پیمان زناشویی بست تا حلقه ای از نجبای جدید بدور خانواده پهلوی درست شود. در کودتای بیست و هشتم مرداد دست داشت و سالها مزدش را میگرفت, از ریاست کل گرفته تا وزرات و حتی صدرات. علم نمکدان شکن نبود و در پای نامه هایش همیشه عنوان "چاکر جان نثار" را میگذاشت تا تکلیفش را با خودش و بقیه روشن کرده باشد, و از همین رو نورچشمی بود و ندیم و وزیر دربار, بستگانش هم همینطور, محرم و همدم و ندیمه
تعظیم و تکریم هایش در آن ردای قورباغه ای شکل, قدرت بیکران سایه خدا را گوشزد میکرد و نشان ها و یراق ها و مدال های زرینش, بادکنک عظمت سلطنت را همواره پر باد تر نشان میداد

گویی دست پرقدرت و بیرحم تقدیر نتوانست جدایی علم و دربار پهلوی را تحمل کند, در زمانی کوتاه پس از رفتن او, کام مرگ بر در دربار پهلوی هم کوبید و تیرهای سست دروازه های تمدن بزرگش را بر سر معماران بساز و بفروش آن پایین آورد
و می گویند چرخ روزگار دلبسته بازی های تکراری است
آیا رفتن کردان را باید به فال نیک گرفت؟

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

در مدح مقام رهبری


رهبر

گویند مرا چو داد مسند
شیطان به بغل گرفتن آموخت

شبها سر کاه دانی من
بی تاب نشست و شیهه آموخت

گوشم بگرفت و چمکران برد
تا هاله شدن به من بیاموخت

یک چرت و دو پرت بر زبانم
اغلاط نهاد و خدعه آموخت

فرزند نهاد در کنارم
بر سطل لجن, تعفن آموخت

پس رذلی من ز پستی اوست
تا رذلم و پست, دارمش دوست


سراینده: محمود ا.ن

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

بد قولی روسها یا بی کفایتی رهبر جمهوری اسلامی؟


دو خبر
اول - رییس کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی از بد قولی روسها در مورد تحویل دادن موشک های اس 300 گله کرده است
دوم - سخنگوی همین کمیسیون از بدقولی روسها در مورد تاخیر در راه اندازی نیروگاه اتمی بوشهر شکوه کرده است

با توجه به اینکه سکان سیاست های کلان کشور سالهاست که در دست مقامی غیر پاسخگو به نام سید علی خامنه ای است, گله کردن از یک کشور بیگانه, دادن آدرس عوضی به مردم است
آیا در مورد سایر شکست های سیاسی و اقتصادی هم باید از کشوری, نهادی و یا سازمانی گله و شکایت کرد و پرونده را بست؟
آیا وظیفه به اصطلاح نمایندگان مردم فقط این است که به دست بوسی مقام معظم بروند و اموال بیت المال را دو دستی در اختیارش بگذارند تا بر اساس میل و سلیقه شخصی اش هزینه کند؟
آیا در مورد فرار مغزها و نخبگان هم باید از روسها گله کرد؟
در مورد شمش های طلا و دلارهای کشف شده در ترکیه چطور؟
آیا با گله کردن از روسها منافع از دست رفته مان در میدان های نفتی و گازی جنوبی و غربی هم به خزانه باز میگردند؟
جان مسافران به خطر افتاده در سوانح هواپیمایی چطور؟

مجلس خوب است از خود بپرسد, چه مقامی به دریوزگی حق "وتو" نزد روسها و چینی ها میرود و منافع ملتی را پیشکش میکند
اگر مجلس شورای اسلامی, گله کردن را تنها راه برخورد با مشکلات میداند, چاره کار این است که به جای شکوه کردن در تک تک موارد, از فروش هواپیماهای معیوب گرفته تا موشک های تحویل داده نشده و نیروگاه هرگز تکمیل نشده, از روسها به خاطر بی کفایتی
رهبر یک شکایت اساسی بکنند
البته ممکن است از دیوار های مقدس کرملین هم این ندای ملکوتی به گوشتان برسد
چون دوست دشمن است شکایت کجا برید؟

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

شهر زیبا






شهر زیبا
مقدمه
با توجه به مسائل روز و نیز اینکه در اواخر ماه نوامبر, فیلم "در باره الی" ساخته اصغر فرهادی در فستیوال آسیا پاسیفک در گلدکوست استرالیا به نمایش در میاید, کانون ایرانیان کویینزلند و هواداران دموکراسی در ایران, فیلم "شهر زیبا" را بر روی اکران آوردند. در این فیلم ,کارگردان با دیدی هنرمندانه, به موضوع قصاص, دیه و اعدام نو جوانان می پردازد
هر چند که "شهر زیبا" در حدود شش سال قبل ساخته شده, به اکران عمومی رفته و مورد استقبال گرمی قرار گرفته است, اما بر خلاف بسیاری از فیلم های دیگر, اطلاعات بسیار کمی در مورد آن, بر روی اینترنت می توان یافت
این چند سطر تلاشی است برای رفع این کمبود, باشد که انگیزه ای شود برای دست به قلم بردن اهل فن و یا انتشار مطالب موجود بر روی اینترنت
***
"شهر زیبای" اصغر فرهادی, روایت دیگری است از پرواز ملکوتی مرغ عشق در آسمان نا زیبای ما. اعلاء در کانون داستانی است عاشقانه در بستری از واقعیت های نا هنجار و درونی اجتماع بیمار مان. بیننده فیلم, به ناگاه خود را در مقابل چنان مثلثی ازعشق می یابد, که نه عشقش متداول است و نه مثلثش متقارن
اعلاء, عاشقی که در راسی از این مثلث قرار گرفته, گویی خود "فرهادی" دیگر است. اگر فرهاد نظامی, برای نفوذ در قلب شیرین, مجبور به شکافتن دل سنگین کوه بیستون بود, فرهاد فرهادی, برای نجات جان دوست خود, ناگزیر از نرم کردن دل ابوالقاسم است که از سنگ خارا هم سخت تر شده است
در مقابل اعلاء, فیروزه را می بینیم که او هم به سان "شیرین" اسیر عشقی سرکش است ولی او هم عنان خرد را بدست شبدیز هوس نمی سپارد و برای وصال تن, روان را به پستی نمی کشاند
"شیرین" فرهادی در دامنه های بکرو سرسبز شمال آرارت زندگی نمی کند بلکه در کنار ریل های آهنین قطار, در دامنه های جنوبی و خشک البرزی که بدست ما آلوده و چشم خراش شده اند
فیروزه, نه تنها برادر زاده مهین بانو پادشاه ارمنستان نیست, بلکه در زمانه ای زندگی میکند که سنت گرایان به هیچ بانویی اجازه نسشتن بر صندلی حتی وزارت را هم نمی دهند, چرا که به زعم ایشان, زن ضعیفه ای بیش نیست. او نه شبدیزی دارد و نه فراغتی برای رفتن به شکار تا شاپور نقاش, تصاویر افسونگرانه ای از خسرو پرویز را در سر راهش بگذارد و او را گرفتار طلسم عشق کند. او بچه بغل, به بیمارستان میرود تا شکم هر دو را شرافتمندانه سیر کند. از پدر فرزندش هم جدا شده چون نانی که از معتاد کردن دیگران بدست میامده , از گلویش پایین نمیرفته است, اما شور بختانه مجبور است که این جدایی را از دید دیگران مخفی کند تا راحتش بگذارند, در جامعه سنتی, زن نیازمند سایه مرد است, حتی اگر معتاد و بزهکار باشد
اکبر, راس سوم این مثلث عشق, برادر کوچکتر فیروزه, در انتظار طناب اعدام, روزهای مانده تا هجده سالگی را در زندان, یکی یکی می شمارد. این پسر بی سرپرست و تشنه محبت, در شانزده سالگی در دام عشقی کودکانه می افتد, تا کم تجربگی عشاق نوجوان, بی خردی و نامهربانی پدر معشوق و سنت های منسوخ اجتماعی, دست بدست هم دهند و او را به ورطه نابودی بکشانند
عشاق نوجوان که امیدی به وصال نمی بینند, جان باختن در راه عشق را تنها راه نجات می یابند
در اجرای این نقشه کودکانه و نا تمام مانده , ملیحه جان می سپارد و اکبر به عنوان قاتل, به پشت میله ها میرود تا بدار آویخته شود
اکبر هم بسان "خسرو" در نو جوانی عشق اسیر شده است, اما چون تنگدست است برای وصال نه از خزانه سلطنتی بلکه از جان مایه می گذارد و به دام می افتد. بر خلاف خسرو, به اکبر فرصتی داده نمی شود تا دل به هر مهرویی ببندد و بدنبال تمنا های دل از بارگاه امپراطور روم تا عشرتکده شکر اصفهانی را بیازماید تا سر انجام پی ببرد که معشوق حقیقی اش, همان شیرین است
فقر و نیاز و بی کسی, اعلاء را به جرم دزدی روانه زندان میکند, همان بندی که در محله شهر زیباست و در آن, اکبر در وحشت پا گذاشتن به سن قانونی است, روز و شب کابوس می بیند, صمیمتی بین این دو شکل میگیرد
وقتیکه اعلاء از پشت میله ها بیرون میاید, تلاش برای نجات جان اکبر , فیروزه را در سر راهش قرار میدهد, تا خود گرفتار عشق این دختر پاک وبی پناه شود
فرامرز قریبیان که نقش ابوالقاسم, پدر ملیحه دوست دختر مقتول اکبر, را بازی میکند, با توانایی و پختگی هنریش , بافت سنتی جامعه را به تصویر می کشاند. این پدر سیاهپوش و متدین, قصاص را بر عفو ترجیح میدهد اما برای اجرای حکم شرعی توانایی مالی ندارد. وقتیکه به او میگویند خونبهای دخترش, نصف خونبهای اکبر است, و پرداخت نیمه دیگر به خانواده اکبر, تنها راه رسیدن به هدف است, به هر دری می کوبد, حتی فروش خانه مسکونی خود, که همه تلاش هایش با همت اعلاء و همکاری همسر ابوالقاسم بی نتیجه می مانند
آهو خردمند در نقش همسر دوم ابوالقاسم, که خود قربانی دیگری ازخشونت ها و بیرحمی های وی است, قصاص را عاقلانه نیمداند و به چاره جویی می پردازد
نهایتا پدر مقتول, با این پیشنهاد موافقت میکند که اگر اعلاء با نا دختری افلیج او ازدواج کند و دیه دخترش را نیز بپردازد, او هم در مقابل از قصاص اکبر چشم می پوشد, و خونبهای بدست آمده را هزینه معالجه نادختری خواهد کرد
اعلاء بر سر دوراهی است, عشق سوزانش به فیروزه و تعهدش به نجات جان اکبر, دوستی که خود در راه دل دادگی, به دام افتاده است
در داستان خسرو و شیرین, گنجوی, پایان غم انگیز این دلدادگی را برایمان بازگو میکند تا یاد مان نرود که " در مسلخ عشق نکشند جز نکو را
حسرو که نهایتا برای وصال شیرین, در مقابل شروط او گردن خم کرده است, از عشق پاک فرهاد به همسرش رنج می برد. او که از هر چاره ای برای منصرف کردن فرهاد, بازمانده است, دست به خدعه میزند و با انتشار خبر دروغین مرگ شیرین, او را از پای در میاورد, چرا که برای فرهاد, مرگ از زندگی کردن پس از شیرین, شیرین تر است
خسرو در نبرد قدرت بدست شیرویه, برادر خود, از پای در میاید, و شیرین هم برای آنکه تسلیم خواست نفسانی او نشود, جان به جان آفرین می سپارد تا داستان این هر سه دلدادگان برای همیشه جاودان شود
فرهادی پایان این ماجرا را برایمان نمی گوید تا بیننده در حالی سالن نمایش را ترک کند که کماکان حلقه طناب بر بالای سرش می بیند, و پرسش هایی در ذهنش شکل میگیرند
از جمله این سئوالات اینکه, اگر قدرت شعله های سرکش خشم و وسوسه های ویرانگر انتقام جویی انسان چنان است که می تواند دل او را از سنگ خارا هم سخت تر کند, دامنه توانایی های خرد راهبر و روح لطیفش تا به کجاست؟
اگر تلاشهای اعلاء به نتیجه برسد و اکبر از این مهلکه جان سالم ببرد, چه کسی جان سایر اکبرها را نجات خواهد داد؟ زمانیکه میدانیم تعداد اکبر ها بسیار است ولی شماره دوستانی از جنس "اعلاء" نادر و کمیاب
از نظر هنری, این فیلم امتیازات فراوانی دارد, جریانی روان و یکدست, فاقد حاشیه های دور انداختنی, حرکت ها و مکث های هنرمندانه دوربین, دیالوگهای منطقی و طبیعی, بازیهای خوب و باور کردنی, و موسیقی متنی همخوان و همراه
فیلمساز توانایی آنرا دارد که بدون توسل به عواملی نظیر خشونت, بیننده را به دنبال خود بکشاند, ولی به هیچوجه این را نباید به حساب انکار و یا دست کم گرفتن وجود خشونت در جامعه گذاشت, ما مستقیما شاهد کتک خوردن های فیروزه نیستیم ولی ازپرتاب شدن او به کوچه, درد ضربات مشت و لگد را بر بدن خود احساس می کنیم. از گفته های شکوه آمیز زن ابوالقاسم هم همینطور, " آیا شده که دستت را جز برای کتک زدن, بطرف من دراز کرده باشی؟"
هرگاه ناخواسته, توجه بیننده از جنبه های حماسی این داستان عشقی دور شود, اشاراتی هنرمندانه به کمکش میاید, از جمله تصویر جهان پهلوان, بر دیوار غذاخوری, همانجا که نوازنده دوره گرد "سلطان قلبها" را می نوازد و می بینیم که چگونه عشق می تواند, دو سلطان را نه در اقلیمی بلکه در کنجی هم بگنجاند
اصغر فرهادی سینماگری است که می تواند در عرصه بین المللی هنر هفتم, شگفتی آفرین شود
بازیگری هنرمندانی چون ترانه علیدوستی و اکبر انصاری دوست داشتنی و به یادماندنی است

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

! اگر رفسنجانی نجف آبادی بود

آن مک فارلن بخت برگشته برای معاملات پنهانی اسلحه به هیلتون تهران نمیامد , و نیازی به آن آرتیست بازی ها و پاسپورت های ایرلندی و چه و چه نبود

آن روزنامه سوری هم موردی برای افشاگری پیدا نمی کرد تا به جرم آن, خون هایی در اینجا ریخته شود

آن جنگ خونین و پرهزینه هم آنقدر ها طول نمی کشید تا هزاران هزار نفر دیگر یتیم و بیوه و داغدارشوند

آن هزاران عزیز در بند را هم به سوی جوخه های مرگ نمی فرستادند

آن طلبه کج فهم هم بر تخت ولایت نمی نشست تا روی سیاه شاه و صدام را سپید کند

آن باند های ضربت زیرزمینی هم سازماندهی نمی شد تا طناب و تیغ بر گردن اندیشمندان بیتدازد

آن زد و بند ها و ریخت و پاش های کلان هم مردم را به ستوه نمی آورد تا گرفتار این شیاد شوند

و دیگر نبازی به این جنبش بزرگ ملی نبود

! یک مکالمه شیرین


اصلا معلومه کجایی؟ دو ساعته صدات میکنم

داشتم حیاط جلوی خونه را تمیز میکردم, این کمپرسوره صداش زیاده ولی معجزه میکنه, موزاییک ها از روز اول شون هم تمیزتر شدن

مگه کثیف بودن؟

خوب یک مقداری آثار بارون و خزه های سیاه شده, یک چند تایی هم لکه های روغن ماشین

پس ماشین درست شد دیگه؟

نه جانم, با تمیز کردن حیاط که ماشین درست نمیشه, باید یه روز مرخصی بگیرم و ببرمش تعمیرگاه

! راستی گلگیرش یادت نره ها

داستان گلگیر دیگه چیه؟

هیچی بابا, دیروز که رفته بودم بیرون تا برات میوه بخرم, ستون برق خورد به اونور ماشین

نگفته بودی, ولی خوب خدا را شکر که خودت صدمه ای ندیدی

چیزی مهمی نبود که بگم, فقط یه خراش کوچیک روی گلگیر سمت چپ که احتمالا خودت هم می تونی درستش کنی

! عیبی نداره

یه نگاهی هم به صندوق عقب بکن, مثل اینکه گیر کرده, یادش بخیر اونوقتا که ماشین ها را درست و حسابی می ساختن. البته ماشین های خوب, هنوز هم هست ولی به بودجه کارمندی نمی خوره

! درست میگی

یک سری هم به اونجا بزن, شاید آینه بغل و قالپاق هم هنوز روی زمین مانده باشه و بدردت بخوره

! باشه

بهتره همون روزی که برای تعمیر روغن ریزی ماشین میری, این ها رو هم درست کنی

عملی نیس, اولیش کار مکانیکه و دومیش کار صافکار, باید یه وقت دیگه پیدا کنم

تو هم که همش دنبال بهانه میگردی که هی مرخصی بگیری, اصلا میدونی چیه؟

نه؟

من که فکر میکنم که اون تیر برق را در جای غلطی کار گذاشتن

خوب احتمالش هست, ولی معمولا حساب و کتابی هم در کاره, بازرسی فنی و پایان کار و ازین جور چیزا

ای بابا, دلت خوشه, فکر میکنی همه کارمندا مثل تو دست و پا چلفتی هستن؟

و مکث که جواب دادن به این یکی آسون نیست

امشب بجای خواندن این روزنامه ها و کتابهای بیخود, نگاهی بکن به مقرارات نصب تیر برق. شک ندارم که مچ شون را میگیری و مجبورشون میکنی که خسارت تعمیر ماشین را بپردازن

و براه انداختن کمپرسور برای شستن حیاط عقب خونه

۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

منتظری, فرسنگ ها جلوتر از خاتمی دست به عصا و رفسنجانی خرگوش در ردا

اظهار نظر اخیر آقای منتظری در مورد اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری پدیده ای است نو و خجسته, چرا؟

یک – با صداقت و بدون دغل بازی و لفاظی های امثال رفسنجانی و لب گزیدن های آزار دهنده خاتمی بیان شده است میگوید که در آن زمان, این حرکت را تایید میکرده ولی امروز پی برده است که اشتباه می اندیشیده .

دو – علت اشتباه بودن اشغال سفارت را به زبان شیرین پارسی میگوید که برای همه ایرانیان قابل درک است

سه – علتی را که برای تغییر نظر خود بیان میکند, برای همگان, ایرانی و غیر ایرانی, دیندار و بی باور, قابل درک است, زیرا که بر خلاف سنت این گروه, کوچک ترین اشاره ای به حدیثی و روایتی و آیتی ندارد

البته این اولین حرکت بزرگ آقای منتظری نیست, ایشان سالها قبل با ابراز مخالفت با اعدام های وحشیانه سال شصت و هفت و رویارویی مستقیم با کل نظام و شخص آقای خمینی, تفاوت خود را با سایر روحانیون به اثبات رسانده بود.

نوشتن و انتشار کتاب خاطرات نیز, قدم بزرگ دیگری بود که منتظری با شجاعت و صداقت برداشت, و به همین علت ماندگار شد.

آیا در کتابهای آقای رفسنجانی صداقتی و یا در نوشته های آقای خاتمی شجاعتی قابل مقایسه با آقای منتظری, دیده میشود؟

۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

امروز سیزدهم آبان ماه کویین مال بریزبین هم سبز شد




(چند تصویر از فعالیت طرفداران دموکراسی در ایران (کویینزلند

چرا مراجع تقلید, در مورد فتوای ضد اسلامی فرمانده سپاه, خاموشی گزیده اند؟

فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فتوایی صادر کرده که بر اساس آن, حفظ نظام جمهوری اسلامی از اقامه نماز واجت تر است
با توجه به اینکه در گذشته شاهد عکس العمل های شتباب زده آقایان در مورد مختلف و گاها نه چندان مهم بوده ایم, این سکوت, سئوال بر انگیز است. اگر مواردی مثل تماشای مسابقه فوتبال و تصدی پست های بالای اداری توسط بانوان, برای این مراجع دارای چنان اهمیتی است که سکوت را جایز نمی شمارند, باید پرسید چرا در مورد ترک نماز, که به اعتقاد همین آقایان ستون دین است, لب از سخن فرو بسته اند؟
براستی دلیل این خاموشی چیست؟
آیا بخاطر این است که حوزه های علمیه با هزینه دولت اداره میشوند و بنابراین استقلالی ندارند؟
آیا جامه مرجعیت را بر تن کسانی پوشانده اند که صلاحیت ندارند ؟
آیا ترس از آزار و اذیت عوامل دولت, ترس از خدا را تحت الشعاع قرار داده است؟
آیا همگی آقایان به نوعی گرفتار بی خبری هستند و این فتوا را نشینده اند؟
عدم پاسخگویی به چنین پرسش هایی, تاثیر فراوانی بر موقعیت مراجع و آینده آنها خواهد داشت

بازی شطرنج به سبک آقای خامنه ای

آقای سید علی خامنه ای, در یکی از سخنرانی های اخیرش که پس از قوت گرفتن شایعه مرگش اتفاق افتاد, فعالیت های سیاسی را به بازی شطرنج تشبیه کرد. در ادامه این تشبیه, او اظهار داشت که سیاست باز خوب, کسی است که حرکت های بعدی طرف مقابل را پیش بینی کرده و با توجه به آن ها , مهره هایش را جابجا کند.

اگر فرض کنیم که او, واعظ غیر متعظی نیست, که شواهدی فراوانی هم این فرضیه را تایید می کنند, بهتر می توانیم سیاست بازی های او را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.

در بازی شطرنج آقای خامنه ای, طرف مقابل همان ملت ایران است که با مهره های سپید بازی میکند, و بنابراین هدف مهره های سیاه ایشان, مات کردن نیروهای سپید مردم است.

با نگاهی به بازی های قبلی ایشان, براحتی می توان دریافت که استراتزی مورد علاقه ایشان, آچمز کردن مهره های نیرومند سپید است, و این نقشه را معمولا با راه انداختن حمله ای انحرافی در گوشه ای از صفحه پیاده میکند که از شاه و وزیر بدور است و ترکش های آن, خطری متوجه آنها نمی کند.

اما, این شطرنج باز هوسباز غافل از آن بود که در هر یک از برخوردها, چند تایی از سرباز ها و سوارهایش را از دست خواهد داد و بالاخره روزی شاه و وزیرش رو درروی مهره های سپید قرار خواهند گرفت و دیگر سربازی و اسبی و پیلی نخواهند بود که بشود در پشت آن ها, پنهان شد.

امروز, نیروهای سپید بخوبی دریافته اند که دفاع از مردم فلسطین و سرزمین اشغال شده آن و نیز دستیابی به انرژی هسته ای, حیله هایی بوده است که این شطرنجباز سیاهکار برای آچمزکردن حریف به کار می برده است . از همین روست که این روزها, که در مراحل آخر بازی هستیم, شاهد حرکات متناقض آقای خامنه ای و وزیر فرتوتش می باشیم.

آقای خامنه ای که ثروت هنگفت ملی را صرف ساختن تاسیسات پر هزینه هسته ای کرد و به خاطر آن انبوهی از مردم را به زیر خط فقر کشاند, امروز مشغول عقب نشینی سریع و به عبارتی پنبه کردن رشته هایش است, رشته هایی که با قربانی کردن نیروهای سپید مردم بافته شد و با خون جوانان آن گلگون گشت.

رشته هایی که هزاران قربانی گرفت, میلیونها را تنگدست کرد, فساد و اعتیاد را گستراند, نخبگان را به سیاهچال, انزوا و یا خارج از مرزهای میهن کشاند, روشنفکران را به زیرخاک, روی تخت بیمارستان, گوشه آسایشگاه روانی, و یا غربت روانه کرد.

باشد که شکست این بازیگر سیاه مهره و سیاه دل درسی شود برای آیندگان

باشد که شطرجبازان بعدی میهن مان, استراتژی های انسانی را جایگزین این سیاه بازیها کنند.


۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

به نشان همبستگی با جنبش آزادی خواهانه مردم ایران, مرکز بریزبین را هم سبزمیکنیم


منتشر شده در نشریه اینترنتی اخبار روز
*******

طرفداران دموکراسی در ایران (کوینزلند) در روز چهارشنبه سیزدهم آبانماه (چهارم نوامبر), مرکز شهر بریزبین را نیز سبز خواهند کرد تا پیام آزادی خواهانه مردم ایران به بخشی دیگر از جامعه جهانی منتقل شود.

در این حرکت حمایتی, مجموعه ای از اسناد و تصاویر مربوط به نقض حقوق بشر در ایران در معرض دید مردم قرار خواهد گرفت تا رژیم کودتا رسواتر شود, و همچنین ضمن گفتگوهای دوستانه با رهگذران و پخش بروشورهای رنگین, اطلاعاتی از سابقه فرهنگی ایرانیان و جببش های آزادی خواهمانه مردم ایران نیز عرضه خواهد شد.

محل این برنامه در مرکز کویین مال و زمان آن از ساعت یازده صبح تا یک بعدازظهر خواهد بود.

برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید با هماهنگ کنندگان این برنامه تماس بگیرید

مهران رفیعی 0407023879

جمشید وزیرزاده 0411121280




! جمع آوری کمک مالی برای فائزه رفسنجانی

جناب مهندس حاج آقا محسن هاشمی رفسنجانی, رییس معزول متروی تهران, در جلسه ای تخصصی مربوط به خط هفت مترو, ضمن رد اتهامات فساد مالی در خانواده شان فرمودند که,

خواهر ایشان, سرکار فایزه خانم, نه تنها پول دار نیست , بلکه دچار مشکلات معیشتی هم هست و نیز ,

هزینه کردن چهار میلیارد برای خرید و توزیع مانتو دروغ است

اعضای خانواده ایشان دلاری در خارج از ایران ندارند

خانواده رفسنجانی صاحب مستغلاتی در کیش نیست

اتهامات محمود احمدی نژاد نسبت به خانواده رفسنجانی برای مردم فریبی و جمع آوری رای بوده است

در مورد اعاده حیثیت علی الحساب, کاری از دست مان ساخته نیست, نقدا قضاوت در مورد این اتهامات را بعهده بنگاه عدلیه میگذاریم که آنهم عین دارالشورا, در اجاره طایفه لاریجانی است و منتظر میمانیم تا فرشته کورنمای عدالت, زیر چشمی, اوضاع را سبک و سنگین کند و حکمی رهبر پسندانه, از آستنش در آورد.

اما در مورد همشیره ایشان اندک کمکی می توانیم بکنیم. آقا محسن, از شما چه پنهان, در این چند ماهه پس از انتخابات کذایی, که فرمودید در آن فعالیتی و دخالتی نداشته اید, ما چندین بار رفتیم وسط شهر آنهم با بوق و کرنا و علم و کتل, و البته چند تا قللک برای جمع کردن محبت های سکه ای دوستان.

و هربار هم غبار روبی کردیم و هزینه های کاغذ و چاپ و بادکنک و چه و چه را پرداختیم و اینطور که خزانه دار کل مان میگوید, مبلغی در حدود چهار صد و پنجاه دلاری ته صندوق مانده است, که گمان میکنم بخاطر برکت دار بودن آن کمک ها باشد و گرنه تا حالا هشت مان, گرو نه مان بود.

این را هم بگویم که دلار مان از نوع پشت سبز نیست ولی بحمدالله از برکت رونق بازار چین, مظنه ذغال سنگ بالا کشیده و دلار رنگارنگ هم, جانی گرفته است.

با این اوضاع و احوال, اگر شماره حسابی مرحمت فرمایید, امکان دارد که مقداری از این نزولات غیر آسمانی را برای کمک به مخارج روزانه همشیره بفرستیم تا مقداری از فشار وجدان مان را کم کنیم و شب ها کمتر کابوس ببینیم.

در ضمن به ابوی هم بفرمایید که هنوز چیزی از آن وجوهاتی که قرار بوده است به مخالفان حکومت در خارج بپردازند, به دست ما نرسیده است, ثواب دارد که هر چه زودتر با مراجعه به دلالان محترم ارز, ما را از سلامتی خود مطلع فرمایند, البته لازم بتذکر نیست که این گونه خیرات هر چه پوشیده تر باشد, اجرش بیشتر است.

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

محسن هاشمی, ناخواسته بر سر چهار راه چه کنم؟

تراز راستمحسن هاشمی, فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی, به جلسه کارشناسی مترو دعوت شده بود تا در مورد خط هفت حرف بزند, اما تسلط بر اعصابش را از دست داد و چیزهایی گفت که قرار نبود. در خلال همین فیلم نه دقیقه ای که بر روی اینترنت گذاشته اند, چیزهایی شنیده میشود که ابوی محترمشان طی سی و اندی سال هرگز بزبان نیاورد, و شایدهم همین راز موفقیتش بوده, منظورم بقایش

مهم ترین اظهار نظر محسن در این سخن رانی چنین است , " اگریک نامزد انتخابات, اصل انقلاب را زیر سئوال ببرد, هفتاد میلیون رای خواهد آورد"

البته طبیعی است که چنین نامزدی, از فیلتر های میکروسکوپیک شورای نگهبان و اطلاعات سپاه و دفتر مقام رهبری و شورای ائمه جمعه و نهاد های مشابه اینها, نخواهد گذشت و بنابراین در شرائط فعلی صرفا جنبه تخیلی دارد.

این ادعا, که از گفته های بسیاری ازمخالفان رژیم اسلامی هم تند تر است, ضربه سنگین دیگری است بر پیکر درهم شکسته جمهوری اسلامی و لاجرم غیر قابل گذشت.

محسن فرصت زیادی ندارد و باید هر چه زودتر یکی از چها راه زیر را انتخاب کند,

اول – کم هزینه ترین راه, تکذیب گفته هایش در آن جلسه و رفتن به درگاه برای پایبوسی

دوم - کم خطرترین راه, همان کاری که نرگس کلهر کرد, چمدان را ببندد و تا دیر نشده خودش را به ساحل امنی برساند و منتظر سقوط رژیم بماند

سوم- راه گالیله, به سیاهچال برود و وقتی که نصف وزنش و سلامت روانش را از دست داد, به مقابل دوربین بیاید و هنرپیشه شود

چهارم- راه گلسرخی – البته احتمال چنین انتخابی در حدود صفر است, چرا که نظام چنین تحملی ندارد که اجازه دهد متهمی در حضور خبرنگاران, در دادگاه نظامی, از خود دفاع کند, و از سوی دیگر محسن چنان روحیه ای ندارد.

منتظر میمانیم تا بازیهای دیگر چرخ را هم ببینیم