۱۳۹۲ دی ۱۷, سه‌شنبه

سلام


سلام

 
سلامی چو بوی  خوش  آشنایی

که آید از آن گلشن  روشنایی
 

درودی به گرمای تابان مهر

که آتش زند خرمن بیوفایی

 
کلامی به نرمی سر از نسترن

نسیمی از آن عالم کبریایی

 
پیامی که آرد سپید کبوتر

ز صلح و ز مهر و ز زندان گشایی

 
بیانی خوش آهنگ و بیرنگ و پاک

نه آنی که پوشد لباس گدایی

 
سبکبال لحنی که گوید ترا

ز وصل نی و انتهای جدایی

 
فروغی که تابد به وقت سحر

در ین شب که دیوی کند خودنمایی

 
طلوعی که باشد نشان و خبر

ز پایان رنج و ز روز رهایی

هیچ نظری موجود نیست: