کوزهگر دهر
امشب غمی دارم
به دل
ای وای من،ای
وای دل
از رفتنی گشتم
حزین
آن هم رفیقی
نازنین
پرسم چرا چرخ
زمان
بر ما زند سنگ
گران؟
یکدم به ما
شادی دهد
و آنگه چنین
باری نهد
خواهد که ترسم
از خوشی
از لحظه های سر
خوشی
دیوی شوم همسان
او
هم فتنه گر هم
کینه جو
خواهم که این
جور و جفا
افزون کند در
من وفا
با زندگان شادی
کنم
از رفتگان یادی
کنم
باشد که رسم
کوزه گر
نیکو شود روز
دگر
چون به شود معمار ما
صادق شود گفتارما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر