ای بخارا
با بخارا جمع مان رنگین شدهانجمن از گفتمان سنگین شده
شمع دل روشن تر از هر خوشه پروین شده
از غنایش کوی مان سرزنده شد
جمع مان منزلگه صاحبدل و فرزانه شد
فارغ از جنگ خود و بیگانه شد
جمع مان منزلگه صاحبدل و فرزانه شد
فارغ از جنگ خود و بیگانه شد
دفترش گنجی به از در و گهر
از بزرگان هنر دارد بسی نقش و اثر
خارج از آن عینک تنگ نظر
از بزرگان هنر دارد بسی نقش و اثر
خارج از آن عینک تنگ نظر
چون کنم اندیشه ای بر حال خویش
مرهمی محرم شده با قلب ریش
بر نبینم تلخی و اندوه پیش
مرهمی محرم شده با قلب ریش
بر نبینم تلخی و اندوه پیش
مرکب ناشر بود مهر و خرد
بر هوای نفس خود بر بسته سد
او ندارد لحظه ای پندار بد
بر هوای نفس خود بر بسته سد
او ندارد لحظه ای پندار بد
بگوید به بانگ و ندای بلند
بنی آدم اعضای یک پیکرند
به انسان نیاید ز انسان گزند
بنی آدم اعضای یک پیکرند
به انسان نیاید ز انسان گزند
حرف نو آید از آن دفتر بگوش
از فروغ و سایه و هم خرقه پوش
شور عارف می برد عاقل ز هوش
گه شود همساز آن نالان نی
شام دیگر با طبیب ملک ری
در پی ش با خواجه و مینا و می
در پی ش با خواجه و مینا و می
چون گزیند صحبت فرزانگان
هر شبش گشته شب پایندگان
از کهن سالان و هم بالندگان
هر شبش گشته شب پایندگان
از کهن سالان و هم بالندگان
ای بخارا عمر تو پاینده باد
خانه ات ایمن زهر طوفان و باد
ای بخارا شاد و باش و دیر زی
چون صبایی, کز سر خاور وزی
ای وطن, اینها همه از لطف توستخانه ات ایمن زهر طوفان و باد
ای بخارا شاد و باش و دیر زی
چون صبایی, کز سر خاور وزی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر