یورگ دوست آلمانی من است، هفتاد و دو ساله و ساکن نیوزیلند. از اوایل
دهه هشتاد میلادی در آنجا زندگی می کند و تاکنون چندین جایزه در رشته معماری
دریافت کرده است. در برلین درس خوانده، چند سالی کار کرده و بعد بهمراه همسرش،
راهی دور ترین نقطه نسبت به زادگاهش شده است. چرا؟ فرار از توهین های آشکار و
پنهان نسبت به جنایات نازی ها در اروپا. بیشتر مشتریان او آلمانی هستند، چه آنها
که بطور همیشگی در کشور جدید زندگی می کنند و چه کسانی که در ماه های سرد و تاریک از
شمال اروپا به تابستان نیمکره جنوبی پناه می آورند. یورگ می گوید که دوران نوجوانی
و جوانی سختی داشته است. در آن سالها همیشه با پدر و مادر و هم نسان آنها در حال
ستیز بوده است. او آنها را متهم می کرده است که در هنگام قدرت گرفتن حزب نازی موضعی
خنثی داشته اند و به وظیفه اجتماعی خود عمل نکرده اند و در شروع جنگ دوم و کشته و
زخمی شده میلیون ها نفر و خرابی کشورها سهمی
داشته اند.
راس دوست دیگری است، آلمانی و در همان سن و سال. او از نیمه دهه هفتاد
میلادی ساکن استرالیا شده است. او چند سال قبل، به سبک خیلی از استرالیایی های
دیگر، کاروانی به پشت ماشین خود بست و دو سه ماهی را صرف دیدن از سواحل جنوبی کشور
کرد. تا ساحل اقیانوس هند رفت و برگشت. از او در مورد شگفت انگیزترین تجربه ش
پرسیدم. از جوابش تعجب کردم. می گفت در طول مسیر چند هزار کیلومتری در نقاط مختلفی
اقامت کرده است، گاهی در هتل های شهر های بزرگ، گاهی در متل های شهرهای کوچک و گاهی هم در محل توقف کاروان ها. می گفت که در
طول این مسافرت شاهد هیچگونه برخورد خصمانه نبوده است. در جوابش گفتم که من از هم
از شرق تا غرب اروپا را با قطار و اتوبوس طی کرده ام و در جاهای مختلفی اقامت کرده
ام و برخورد مردم را غیر دوستانه ندیده ام. سرش را تکان داد و گفت : تو اروپایی
نیستی و متوجه کلمات و نظرات بیان نشده نمی شوی. من هنوز از نگاه پرکینه برخی از
فرانسوی ها و انگلیسی ها و خیلی های دیگر رنج می برم. من امیدوارم بودم که با گذشت
زمان و تغییر نسل، آن خاطرات تلخ بکلی فراموش شوند ولی دیگر به این نتیجه رسیده ام
که چنین چیزی در طول عمر من اتفاق نخواهد افتاد. به همین علت رغبت زیادی به مسافرت
در اروپا ندارم.
همانگونه که شاهدیم خامنه ای تعادل روانی خود را از دست داده است و
پاسخ مردم خواهان آزادی، جویای کار، گرسنه و در روزهای اخیر تشنه لب را با مشت
آهنین می دهد. او شرمی از سرکوبی, دستگیری، شکنجه، اعتراف اجباری و حتی کشتار ندارد. از طرف دیگر او سال هاست که
بخش مهمی از سرمایه های ملی را خرج جاه طلبی های اتمی و موشکی خود کرده است.
اقداماتی که موجب انزوای کشور، تورم سرسام آور، فساد سیستماتیک و در نتیجه گسترش
فقر و فحشا و بیماری شده است.
خیزش رو به گسترش کنونی و وحشت رژیم خون خوار او از خشم مردم می تواند
عواقب خطرناکی برای کشور، منطقه و حتی جهان داشته باشد. این حکومت خودکامه بارها
اعلام کرده است که مهم ترین وظیفه ش بقای نظام می باشد و برای تداوم خود دست به هر
جنایتی خواهد زد. واعظان حکومتی بارها گفته اند که در صورت شکست، کشور را به آسانی
به مردم واگذار نخواهند کرد و تهدید کرده اند که از خود سرزمین سوخته ای بجا
خواهند گذاشت.
یکی از گزینه های خامنه ای دست بردن به موشک، سلاح های شیمیایی،
میکربی یا رادیواکتیو می باشد و حتی ممکن است به هدف هایی در یکی از کشورهای منطقه
حمله کند تا با شروع جنگ خارجی، بهانه بهتری برای سرکوب اعتراضات داخلی پیدا کند.
در حالی که میلیونها نفر در نقاط مختلف داخل کشور دست به اعتراضات علنی زده اند و تمام خطرات را به جان خریده اند بر ما خارج نشینان است که از آنها حمایت کنیم. جای آن است که هر چه زودتر و بصورت گسترده و سازمان یافته صدای مردم مظلوم ایران را به گوش جهانیان برسانیم. نگذاریم فاجعه ای بزرگ تر اتفاق بیفتد و برای یک عمر احساس شرمندگی کنیم. نگذاریم بچه های مان مثل کودکان دوران آلمان نازی برای دهه ها سرافکنده باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر