پولِ ملی
اگر هست دولت مسلط به کار
چرا پولِ ملی چنین گشته خوار؟
نهاد و وزارت ندارد شُمار
که هرگز نبینی ز آنها بخار
نظر چون کُنی بر توانِ خرید
ببینی که مُلا چه نان ها بُرید
فشارِ تورم کمر کرده خُرد
ز تیغِ گرانی کِه نانی بخورد؟
ستم هایِ حاکم ندارد
کران
که یاری دهد او به غارتگران
ز روزی که ملا نشسته به صدر
به یغما برفته از این خانه قدر
همانی که گفته تجمُل
خطاست
نظرگاهِ گورش سراسر طلاست
ریالت نیارزد به
قدرِ پشیز
ز دست فقیهان شُدی اشک ریز
طبیبی بفرمود لُنگی
بپوش
ز فقر و زفاقه مشو در خروش
هم او در گلستان کند زندگی
به عیش و به نوش و برازندگی
ز صبر و مدارا نیاید
رفاه
که غارت کند مالِ مردم سپاه
ز رنجِ گرانی تو دیگر مسوز
بساطِ ستمگر در آتش بسوز