چه سکوتی است در این کلبهِ سرد
بر در و بام
غم و دوده و درد
در افق
نورِ نبرد
قایقی دفن شده زیرِ غبار
عنکبوتی بکشد بر آن تار
تختِ کودک ز تقلا خالی
نیست کفشش به کنارِ قالی
وای از این باده که نوشد والی
از امیدی که چنین گشت فنا
خشمِ مان خاک کُند بیتِ جفا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر