خدایا کجایی تو این روزها؟
سراغت بگیرم من از روس ها
چرا کجروی می کنی از مسیر؟
بصیرت نباشد بدی با امیر
نزولی بفرما و حالم ببین
ز بیتم برفتم به عمقِ زمین
سیاه است روز و نفس نیز تنگ
جهالت کشاندم به دامانِ جنگ
ندارم امیدی به این ابلهان
که کردند ما را سبُک در جهان
خجالت کشیدم ز ویروس یاب
همان مستعانی که کردم خراب
ز هر جا خریدم من ابزارِ جنگ
به تاراجِ ملت نکردم درنگ
تو ای قادر و صانعِ بی نیاز
برایم کنون بمب و موشک بساز
بگردم به قربانِ
پهپادِ تو
از این رو نیفتم من از یادِ تو
ببندم دخیلی به بمبِ اتم
که کاری نیاید ز آیاتِ قم
تو آسان گریزی ز رادارها
خسارت نبینی ز رگبارها
ز دریایِ لطفت مرا ناو ده
بجای رییسی دو تا گاو ده
سلامی نداند فنونِ نبرد
کُند محض خنده کمی خاک و گرد
تو باید که اینک به دادم رسی
که در رزم و میدان نباشم کسی
اگر از مصیبت نجاتم دهی
دگر من نپویم رهِ ابلهی
بخوانم برایت دو رکعت نماز
ثنایت بگویم به آواز و ساز
بسازم حرم ها به هر بخش و ده
که بنیادِ دینت شود
سود ده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر