که هستی جز تبهکاری هوسباز؟
گرفتی پاسخت از مردِ جانباز؟
اگرچه حادثه در کازرون بود
ولی افشاگرِ دل هایِ خون بود
مشو خندان در آن سوراخِ مخفی
به پایان می رسد وقتِ اضافی
نیاید امنیت با
آهن و سنگ
نظامت بشکند با آتشِ و جنگ
فروشد اجنبی اسرارِ کارت
نبینی از خودی غیر از حقارت
اگر جنگاوری در صحنه هم باش
نگیری قله ها با گُرزِ
خشخاش
چو غارت کرده ای جان های بسیار
بچینی خرمنی از کشتِ خون بار
نظر بر آخرِ یارِ خود انداز
چه آمد بر سرِ شیخِ زبان باز؟
بگوید مرد و زن با یارِ همرنگ
که در سوگت زند زُهره بسی چنگ