چو جانان شود آن که جانی بود؟
رییسی پسندِ سپاهی بود!
نه هر کس که فرمان بَرد برتر است
اطاعت ز ظالم ز بد
بدتر است
همان کس که بوسید دستان
او
هم اینک بود
دشمن جان او
و آن ساده لوحی که خندید و رفت
به سوگ شجاعت به عزلت نشست
ندانم چه شد قصهِ زیرِ
آب
از آن یارِ غار و زمانِ شباب
فراوان بود ناله و اشک و
آه
به دستور حیدر، ز هر قتلگاه
نه دولت رساند به کس برق و آب
نه رهبر بگوید به مردم جواب
نگوید به مجلس کسی حرف حق
امیری بگیرد ز
حقگو نسق
چه سختی که گوهر کشد هر زمان
که ستار او کشته
شد در نهان
به نسرین و نرگس کنم
افتخار
ز بابک بگویم در این شام
تار
بدانم نپاید
سرایِ ستم
و زهره برقصد بر این دشت غم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر