"خداوند شصت"
خامنه ای: خدای امسال همان خدای سال شصت است
خدا تا که گفتار رهبر شنید
فشارِ رگانش به قرمز پرید
چو در نطق او نقش منطق نبود
بگفتا در آن مغزِ خالی چه بود؟
برنجید در جا زهنجارِ زشت
گناهی به پایش به دفتر نوشت
بلیطی خرید و به
جَنَت برفت
که از دل بَرَد غُصهِ شصت وهفت
بخاراند سر را و راهی بِجُست
نه ذهنش نیامد جوابی دُرست
چو پژمرده شد رفت و کنجی نشست
به تسبیحِ چینی فرو
بُرد دست
به ذکر و تفال زمانی گذشت
ولی راه و چاره هویدا نگشت
به ناگه بیامد ز
هاتف
ندا
که اِغماض باشد به نادان خطا
چو عزم خدایان بشُد آشکار
خداوندِ شصتی غمین گشت و زار
از آنجا بسوی
مقرش پرید
که
رهبر ببیند خدایِ جدید
به ابله بگویم
به تندی جواب
که شاید به پیری بخیزد ز خواب
بسی فتنه دیدم در این سال ها
سپاهی ز رمال و دجال
ها
دگر کس نگوید ز چنگیز خان
به عهدی که رویا بود آب و نان
هر آن کس درین شامِ تاریک زیست
به خون سکندر دگر تشنه
نیست
خمینی نه انسان نه
قدیس بود
که همواره رویش به ابلیس بود
چو دیدم به چشمم فقیهانِ مست
دگر من نباشم خداوندِ شصت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر