۱۴۰۳ خرداد ۷, دوشنبه

دو بیتی های شش کلاسه

  


 

تو بودی بهترین یارم رییسی

ندیدم مثل تو من کاسه لیسی

نبودت بهره ای از عقل و دانش

ولی اعجوبه ای از نوعِ روسی

 

کجا رفتی ز بیتم چون پرستو ؟

چرا گشتی به پیری ماجراجو؟

اگر بینم ترا یک بار دیگر

بکوبم بر سرت با چوب جارو

 

ز کابوسی  پریدم  من   دوباره

ترا دیدم به رختی زشت و پاره

بیان کردی برایم حالِ خود را

گمانم   مردنت زاری   نداره


ز کشتارت به هر جمعی بنازم 

به یادت  دخمه و زندان بسازم

نگیرد تیغِ من یک لحظه  آرام

که در نامردمی من یکه   تازم


تو که بودی ز دل فرمانبرِ ما

چرا گشتی جدا    از منبرِ ما

اگر بودی  به دنبالِ شهادت

چرا رفتی به سانِ  اکبرِ ما؟

 

تو بودی قاتلی بی مثل و مانند

هزاران کشته ای در داخلِ بند

اگر کردم  ترا همبسترِ  خاک

ندارد علتی  جز مِهرِ  فرزند


گر بخت قرین باشد ساقط نشود ِبل

بالش نشود دود، چرخش نشود وِل

شادی نکند کس، نُقلی نشود پخش

بابا نزند ساز ،   مادر نکِشد کِل  

هیچ نظری موجود نیست: