مخوان ای خدعه گر خود را وطن دوست
که رسوا می شوی در زیرِ
هر پوست
نخواهم بشنوم من نامِ ایران
اگر آید برون از نایِ شیطان
تو که مِهری به میهن در دلت نیست
مُرادت جز دغل کاری دگر چیست؟
نباشی بیگمان کمتر ز
ابلیس
سپاهی میزند زین رو ترا لیس
فراموشت شده هر آنچه گفتی؟
از این مُلک کهن هرگز نگفتی
همیشه بر لبت شهر عرب
بود
به جای اصفهان شام و حلب بود
ربودی چون مغول اموالِ خانه
کنون سرقت کنی شعر و ترانه؟
نشاندی نام خود هم سنگِ چنگیز
نکردی لحظه ای از حمله پرهیز
ببینی عاقبت پایان خود را
که مانده مامِ ما از عهدِ دارا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر