بگویم نکاتی به جمعِ شما
که رفتید مجلس به دستورِ ما
بدانم پلیدید و هم مفتخوار
ندارید شرمی ز کشتار و دار
نخواهم که نقدی بگردد بیان
و یا بر خلافم بچرخد زبان
اگر سر ز فرمانِ من برکشید
و ناگه هوادارِ مردم شوید
بگیرید پاداشِ گردن کِشی
که باشم سرآمد به آدم کُشی
نه مسعود باشد به چشمم
کسی
نه آن کس که گوید به ملت خسی
ندیدید پایانِ آن
بد شگون؟
که در آب رفت و نیامد برون
رییسی که هرگز وجاهت نداشت
قدم را ز غفلت به میدان گذاشت
فنا کرد جانش چو افزون بخواست
ندانست حرفم کلامِ
خدا است
نگویید زین پس ز بیداد و درد
نه از فقرِ ملت نه از کیکِ زرد
مبادا گرانی شود
بحثِ روز
که تقدیرِ امُت زیان است و سوز
نپرسید هرگز ز
رازِ نظام
که با کس نگویم ز قصدم کلام
چو رحمی ندارد دل سنگِ ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر