۱۴۰۴ دی ۳, چهارشنبه

فتح ِ خیبر - در باب پیروزی های عظما در جنگ اخیر

  

عباپوشِ  لجوجِ  و ماجراجو

ز فتحِ خیبرت بازم سخن گو

چنان پاتک زدی بر قلبِ  دشمن

که گویی زنده شد ژنرالِ ژرمن

به ترفندی زدی سیلی به خصمت

که نالد همچنان از ضربِ شستت

ز تدبیری که داری در پدافند

ندیده صدمه ای  فرزندِ  دلبند

چنان هستی بصیر و  کارکشته

که سرداری نشد در خانه کشته

کُتک هایت  کُند بیگانه    ناکام

ز پستویت پرد جاسوسه از بام

چه سان ناگه شدی فرماندهِ  جنگ؟

مگر پشتک زدی در خُمرهِ رنگ؟

نمی دانم چرا قدرت ندانند؟

ترا از تخمهِ رستم نخوانند!

نخواهم  بینمت   در   حفرهِ  چاه

همان بهتر که چرخی در چراگاه

مکن وقتت تلف در چاهکی تنگ

مگر کوچکتری  از اُزبکِ لنگ؟

مبادا تا  ابد مانی  تو  خاموش

نبینی عنبری جز فضلهِ موش

بسیجی خون خورد از وضعِ موجود

که از هجرت شده  بی تار و بی پود

ز کابوسی پَرَد هر شب سپاهی

چو بیند  بر سرش  ابرِ  سیاهی

بپر بیرون کنون از دخمهِ خویش

که آنجا  می زند  کژدُم ترا نیش

هیچ نظری موجود نیست: