بیایید بیایید بر
این فرقه بشوریم
که در چنگِ فقیهان همگی زنده بگوریم
ندیدیم در این عهد
نشانی ز عدالت
که در کوچه و برزن به عیان ناظر زوریم
ربودند پلیدان همهِ هستی
مان را
به تکرار بگفتند که کمتر ز ستوریم
نه آرام بگیریم
از این دلهرهِ جنگ
نه در خواب دمی خام ز نیرنگِ ظهوریم
به جز دار نکِشتند در این خاکِ گهربار
ولی ژاژ بخایند که دلرحم و صبوریم
بسی درس گرفتیم از این تجربهِ تلخ
کنون نیک
بدانیم مُصمم به حضوریم
چو خاموش کند زُهد لبِ شمعِ خرد را
چراغی بفروزیم که جویندهِ نوریم
پس از فتح به
هر خوار مقامی نسپاریم
که اغیار نگویند که مُشتی کر و کوریم
بخوانیم سرودی و بکوبیم به دف ها
و بر لوح نویسیم که ما اهل سروریم
بخیزیم
بخیزیم که هنگامِ رهایی است
ز هر خانه درآییم که بی تابِ عبوریم

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر