۱۴۰۰ شهریور ۱۰, چهارشنبه

یک مکالمه نیم سوخته


 

-  الو، سلام حسین آقا، خوبین انشاالله؟

-  سلام مجید جان، آره من خوبم. تو چطوری؟ میشه بعدا بهت تلفن کنم؟

-  البته که می شه، فقط می خواستم یه سوال کوچولو ازت بپرسم، ولی مهم نیس اگه حالا حوصله ما رو نداری.

-  ببین عزیزم موضوع حوصله نیست، ولی همین الان خونه من داره می سوزه. خودم هم توی خیابون هستم ، منتظر رسیدن ماشین آتیش نشانی.

-  مگه خونه ت بیمه نیست؟

- بیمه هست، اما اجازه بده بعدا در باره این چیزا حرف بزنیم.

-  اگه خونه ت بیمه هست که دیگه نگرانی نداره. همین جوری یه خونه نو گیرت میاد. ماشین آتیش نشانی هم بالاخره میرسه، بیخودی  هم جوش نزن

- تمام عکس ها و یادگار هامون از بین میره!

- ای بابا، هزار بار بهت گفتم که عکس ها رو اسکن کن و یه جای امن ذخیره شون کن ، تو که هیچوقت به حرف آدم گوش نمی کنی.

- آخ، آخ ، آتیش داره به سقف میرسه

- اصلا فکرش را نکن، عکس قالی ها و سند خرید طلا ها و لیست چیزای عتیقه را که به بیمه دادی؟ یادته چند بار  اینو بهت گفتم؟

- نه والا، یعنی می خواستم بکنم ولی فر صت نکردم.

- ببین حسین جان، شرکت بیمه باید یه خونه شیک بهت بده تا زمانی که بازسازی خونه ت تموم بشه.

- من فعلا فقط تو فکر رسیدن آتیش نشانی هستم، راستش دارم لحظه شماری می کنم.

-  بهر حال یادت باشه که باید با هاشون چونه بزنی و یه خونه خوب از شون بگیری. سعی کن توی یک مجتمع مدرن باشه که استخر و سالن ورزش و باربیکیو هم داشته باشه. بعدش تمام آخر هفته ها با بچه ها میایم پیش تو تا والیبالی بزنیم، کبابی بخوریم و بعدش بپریم توی استخر. خونه افشین را که یادت هست؟

- اولا که خونه افشین را سیل داغون کرد نه آتیش. دوما  اون خونه را هم که بیمه به افشین نداد بلکه شرکتش داد. سوما من که رییس شرکت نیستم، فقط یه کارمند ساده هستم.

-  بالاخره آتیش و سیل هر دوشون بلای آسمونی هستن، مگه نه؟

-  ببین صدای آژیر داره میاد؛ فعلا خدا حافظ.

 -  اگه ماشین آتیش نشانی داره میرسه  پس چرا تلفن منو قطع می کنی؟ بابا معرفتم چیز خوبیه!

-  خوب باشه، اصلا چی می خواستی بپرسی؟

-  هیچی بابا، تو که هیچوقت برای ما وقت نداری!

-  گله و شکایت را بذار برای بعد، سئوالت چیه؟

-  اصلا فراموش کن، از مصطفی می پرسم، اون هم اهل گل و گیاهه، هم حوصله ش از تو خیلی بیشتره

-  یعنی الان تو توی فروشگاه هستی و داری بذر گل و گیاه و چیزای دیگه را می خری؟

-  نه بابا، حالا که ساعت اداریه و من هم سر کارم، هنوز دو ساعت دیگه هم باید توی این خراب شده بمونم، این ساعت لعنتی هم که اصلا جلو نمیره، ولی خوب شاید آخر هفته برم دنبال اینجور کارها.

با صدای انفجار مخزن گاز حسین از جا پرید و تلفنش پرت شد  روی اسفالت.