۱۴۰۱ دی ۹, جمعه

پولِ ملی - به مناسبت سقوطِ آزاد ارزش ریال

 

پولِ ملی



اگر هست دولت مسلط به  کار

چرا پولِ ملی چنین گشته خوار؟

نهاد و وزارت ندارد شُمار

که هرگز نبینی ز آنها بخار

نظر چون  کُنی بر توانِ خرید

ببینی که مُلا چه نان ها   بُرید

فشارِ تورم  کمر کرده  خُرد

ز تیغِ گرانی کِه نانی بخورد؟

ستم هایِ  حاکم   ندارد  کران

که یاری دهد او به غارتگران

ز روزی که ملا نشسته به صدر

به یغما برفته از این خانه    قدر

همانی که  گفته  تجمُل  خطاست

نظرگاهِ  گورش سراسر طلاست

ریالت   نیارزد  به  قدرِ   پشیز

ز دست فقیهان شُدی اشک ریز

طبیبی    بفرمود  لُنگی  بپوش

ز فقر و زفاقه مشو در خروش

هم او در گلستان  کند    زندگی

به عیش و به نوش و برازندگی

ز صبر و  مدارا  نیاید   رفاه

که غارت کند مالِ مردم سپاه

ز رنجِ گرانی تو دیگر مسوز

بساطِ ستمگر در آتش  بسوز

 

۱۴۰۱ دی ۷, چهارشنبه

"وصیت نامه سیاسی سید علی" - منبع: حوزه علمیه کاراکاس

 

"وصیت نامه سیاسی سید علی"



چنین گفت سید به هر جیره خوار

که  شرمی  ندارم     منِ   نابکار

سرِ مردمان را  بِکَندم   ز تن

ز خویشان ستاندم حسابِ کفن

من از کودکی تا بگشتم  بزرگ

نشستم به اجلاس روباه و گرگ

بجز اهلِ بیتم که  غارتگرند

بنی آدم اعضای یک پیکرند

اگر چه   فقیهان   عموما   کَرند

سپاه و بسیجم  همه خون خورند

تو امروز پُر خور که فردا به رزم

نه  منقل  بماند  نه   دود و نه  بزم

سپس گفت درماندهِ   تند  خوی

بجز نفع پوتین توسودی مجوی

بگفتا به آن شیخک مفت خوار

که برجام  روسی زمسکو بیار

سپارم  شما را بسی کاخ   و  گنج

که وارث نیفتد پس از من به رنج

نه نامی بجُستم نه ناموس  را

سلامی دهم  قاری طوس را

به روی   مزارم نخواهم نشان

که زردی نپاشد به رویم جوان

۱۴۰۱ دی ۶, سه‌شنبه

نقشِ دیوار - به مناسبت صدمین روز انقلاب زن، زندگی، آزادی

 


نقشِ دیوار

سعدی: هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

غصه این است

که صد روز گذشت

لاله رویید  ز هر گوشهِ دشت

از غمِ کُرد سیه شد ری و رشت

قایقی بوسه بزد بر ته طشت

لیک نقشِ دیوار

چشمِ بیدار نگشت

 

از پی خیزشِ زن

لشکر خورشید رَسَد

تا حجاب از سر این شام دَرَد

از زمین ریشهِ بیداد کَند

بذرِنفرت همه بر باد دهد

نورِ جان بر رُخِ  دیوار دَمَد

 

۱۴۰۱ دی ۱, پنجشنبه

سردار قاآنی - در باب سخنان گهربار فرمانده سپاه قدس

 


کس   نفهمد   منطقِ   سردارِ  قُدس

چون بگوید هر سخن با رمز مُرس

در علوم  حوزوی  باشید   بصیر

از شجاعت می پرد بر پشتِ شیر

می گُریزد هر عدو از هیبتش

با امیران می  زند در خلوتش

شهسواری مثلِ او ایران  ندید

عزم او راسخ تر از اندامِ بید

می زند شمشیرها در روزِ جنگ

گر چه دارد حُجرهِ افیون و بنگ

در یمن موشک کُند هر دم هوا

تا شود هر دردِ بی درمان دوا

بوسه باران می کند پایِ پوتین

تا  بماند  دولتِ   سلطانِ   دین

پولِ ما را می برد در خاکِ شام

تا اسد  فارغ  شود  از  بارِ  وام

روزگارا  قُربِ  قُدسی کم مباد

عمرِ این بیهوده گو گردد زیاد

 

 

 

"بیا بیرون تو از خونه"

 


https://youtu.be/Ye4WaCKydIo 

تو که حالت پریشونه

غم و دردت فراوونه

کس و کارت تو زندونه

نشین تنها توی خونه

دلِ ما هم پر از خونه

دیگه خونه خیابونه

 

ببین مردم چه پر شورن

ز هر قومی به هم جورن

اگه از غصه رنجورن

شب هفتم سر گورن

ولی با هم  پُر از زورن

شبیه شمع پر نورن

مگه اونا  کر و کورن؟

از این مردم چرا دورن؟

 

تو که خسته  ز بیدادی

دلت تنگه در این وادی

نمی خندی به  دل شادی

بگو حرفی ز آزادی

بزن بانگی در آبادی

مشو لرزون  به هر بادی

 

میگن حاکم  چو مجنونه

پریش و زرد و حیرونه

دیگه کبکش نمی خونه

ز دست ما گریزونه

شده پنهون تویِ لونه

ره و چاره نمی دونه

 

اگه خیزش بشه خاموش

از اون حرفا بره در گوش

میفته خشم مون از جوش

به چنگالش می شیم چون موش

میریم از نو زیر سر پوش

 

چو عزم ما شده خاره

سپاهش گشته بیچاره

میگن  قصد سفر داره

که از خیزش خیر داره

دیگه طاقت نمیآره

میره غربت چو آواره

 

 

۱۴۰۱ آذر ۲۵, جمعه

در میان معترضین و تحصن کنندگان بریزبین

 




در میان معترضین و تحصن کنندگان بریزبین

چها شنبه 23 آذر ماه - هنوز یکی دو ساعتی به غروب مانده که در مرکز شهر از اتوبوس پیاده می شوم تا خودم را به جمع تحصن کننده ها بر سانم، محلی در کنار پارلمان کویینزلند و بوتانیکال گاردن. در بین راه، نیم ساعتی را در کویین مال می گذرانم، در کنار درخت کریسمسی که چندتا از دختران فعال ایرانی برپا کرده اند. درحت کاج را با عکس های رنگین کیان، مهسا، نیکا و مجیدرضا و بقیه جان باختگان تزیین کرده اند. مقداری دفتر نقاشی و مداد رنگی هم در دسترس هست تا بچه ها پر کردن و کشیدن رنگین کمان سرگرم شوند. دو سه دختر جوان هم با اسکیت از میان رهگذران عبور می کنند و اطلاعیه هایی بدست علاقمندان می رسانند. توریست های خارجی هم مشغول گرفتن عکس و فیلم شده اند، انواع زبان ها بگوش می رسد از چینی و ژاپنی گرفته تا ترکی و آلمانی.

توقف بعدیم در سوپر مارکت است، با دو بسته میوه به راهم ادامه می دهم. از فاصله پنجاه متری سر و صدای بچه ها را می شنوم، هر چند که خیابان ها پر از اتومبیل و رهگذر است. ترانه "برای" را پخش می کنند. مستقیما به طرف چادر تدارکات می روم تا میوه ها را در یخدانی جا بدهم، جای خالی پیدا نمی شود. یکی از بچه ها که مشغول نوشتن پلاکارد است نیم نگاهی  می کند و می گوید:

" سردخونه  که نداریم، تابستون هم که شروع شده. دفعه بعد قبل از خرید غذا  تماس بگیر"

آن طرف تر، چند نفری از نردبان بالا رفته اند و مشغول نصب پرچم ، بنر و پوستر هستند. بچه های کوچک هم هستند، چندتایی توی کالسکه و بزرگترها مشغول بازی یا کمک کردن به بزرگتر ها.

در اطراف میزی که روی آن  لپ تاپ و پرینتر و لوازم اداری گذاشته اند، چند نفر مشغول کار هستند، تهیه اطلاعیه، بیانیه، طومار، شیفت کاری و چیزهای دیگر.

یکی از هنرمندان قدیمی هم عودش را بدست گرفته و قطعات دلنشینی می نوازد، دوست جوان تری هم با دف زیبایش شور و حالی به جمع می دهد.

حوالی ساعت هشت شب دیگ های غذای خانگی از راه می رسند و به فاصله کوتاهی پس از آن موتورسواران حامل پیتزا.

کم کم سر و کله رهگذران بیشتری پیدا می شود، کسانی که از سالن های نمایش و کنسرت خارج شده اند و از میان تونل تصاویر و پرچم های ما عبور می کنند. نرده های زندان، تابلوی اوین، چوب و طناب و حلقه های دار، عکس های محسن شکاری و مجید رضا رهنورد اشک هایی را سرازیر می کند.

بعد نوبت به نمایش فیلم "شیطان وجود ندارد" ساخته رسول اف می رسد.

در میان جمعیت چهره های مختلفی دیده می شوند، تر کیبی از قدیمی ترین مهاجران تا تازه وارد ترین ها. جمعی پر از صمیمیت و ایران دوستی.

پس از پخش سرود " ای ایران" من هم راهی خانه می شوم تا بقیه دوستان بتوانند کیسه های خواب شان را پهن کنند.

چه شب خاطره انگیزی بود.


۱۴۰۱ آذر ۲۲, سه‌شنبه

بر خیزیم - در اعتراض به قتل مجیدرضا رهنورد

 

بر خیزیم



چو حاکم می کُشد در روزِ روشن

عذابش   بدتر از صد  تیر  دشمن

تمامِ   حرف  او  باشد   بهانه

درختِ کینه اش  غرقِ جوانه

چو تابِ حکمت و منطق ندارد

به رویِ  کاتبان خنجر   برآرد

به هر جایِ وطن بر پا کُند دار

سپهرِ بخت ما   یکسر شده تار

سپاهی می کُشد چون گرگِ وحشی

بسیجی    می دَرَد    بهرِ   مُعاشی

نه کس دارد امان درخانهِ خویش

هم  آزاری رسد بر دیگر اندیش

گهی کودک کُشد  با تیرِ جنگی

گهی اهلِ    قلم  در  دامِ ننگی

ترحُم  کی   کُند   بر مادرِ   پیر؟

پدر را می کِشد در بند و زنجیر

ندارد  خوابِ  خوش  انسانِ   آگاه

که از زهرِ  ستم   هر دم   کشد آه

دریغا  گر که در حسرت بمیریم

ز دستِ  قاریان    قدرت نگیریم

دگر  گاهِ   درنگ  و مُردگی   نیست

مرادِ  از زندگی در  بندگی   چیست؟

ز ترس و خامُشی نُصرت نیاید

ز مِهر  پرتوان  سرما   سرآید

 

 


۱۴۰۱ آذر ۱۸, جمعه

قتل قهرمان - در رثای پهلوان محسن شکاری


 

قتلِ قهرمان 

ز وحشت ربودی تو جانِ شکاری

جزایش  ببینی، بیفتی  به  خواری

از این قتل و بیداد و کذب و شقاوت

نه خوابی بمانده،  نه صبر و قراری

به گِردت   نبینی  ز  اقشارِ     مردم

که بی خال و خطی, تو بدتر ز ماری

کشاندی  به ذلت تو احوالِ  ملت

چو چاهی نبینی به چشمانِ تاری

چه گردد نصیبت ز جرم و جنایت؟

نیابی تو نصرت ز زندان   و داری

به دست   تو خونین  بشد  هر ولایت

که باشی ز ایمان و وجدان تو عاری

 ز مرگت   بگوید   زمین   و      زمانه

که خون ها بکردی به هر کوچه جاری

کنون خشمِ   گُردان   ندارد  کَرانی

ز کُرد و بلوچ و ز تُرک و ز لاری

 بساطِ   ولایت    ز بُن   بر    بیفتد

که ملت نخواهد نه واعظ نه قاری

 گیاهی  که از دستِ خونین  بروید

نه بر دل نشیند، نه هرگز به باری

 به روزی که جان را به  داور سپاری

نه  آهی  برآید، نه  اشکی   ز  زاری

ز کابوس تلخی  به  ناگه    پریدم

چو دیدم که بیتت بسوزد به ناری