۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

روضه خوانی گشته رهبر, تیغ شاهان بسته در یر

(به یاد زنده یاد سعیدی سیرجانی)

!ای که گویی: " من بلم را چون سکان و بادبانم
زورقت کشتی ننامم, گمرهان همره نخوانم

روضه خوانی گشته رهبر, تیغ شاهان بسته در بر
کاندرین دریا روانم, سوی آن جنت برانم

هرزه آن خواهد که هر آزاده خویی برده گردد
من ازین نیکو ستیزی, در عذابم, در فغانم

هر دمی یک جیره ِخواری, خود فروشی, نا بکاری
دشنه ای کوبد به پشتم ,آتشی بارد به جانم

پور ِ دستانم, که دست آموز ِ دستانت نگردم
گر دهی در کاسه زهرم, چون سعید ِ سیرجانم

باغ ِ من سبزی که در میدان ِِ آزادی بروید
داغ ِ من قفلی, که کیهان بسته اینک بر دهانم

گر به تیرم تو نداگون, بر زنی ای دون ِ گردون
من, ثنا گویی نیارم, من زمین بوسی ندانم

روبهی از شوریده سبزان ِ وطن هرگز نبینی
گر بری از سفره نانم ور بکوبی استخوانم

ذات یزدان را نشاید آیتی از خود پرستی
کفر اگر گفتم خدا یا, آتش افتد بر زبانم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

من در آن زورق نیایم

من در آن زورق نیایم

(به یاد زنده یاد سعیدی سیرجانی)


ای که گویی من بلم را چون سکان و بادبانم
من در آن زورق نیایم, گمرهان همره نخوانم

پور ِ دستانم, که دست آموز ِ دستانت نگردم
سوی ِ دربارت نرانم, چون سعید ِ سیرجانم

باغ ِ من شعری که در میدان ِِ آزادی سرایم
داغ ِ من قفلی, که کیهان بسته اینک بر دهانم

خودفریبی سوی ِ میهن, رخت ِ شاهان کرده بر تن
کاندرین عالم شبان واندر آن وادی شهانم

هرزه آن خواهد که هر آزاده خویی برده گردد
من ازین نیکو ستیزی, در عذابم, در فغانم

هر دمی یک جیره ِخواری, خود فروشی, نا بکاری
دشنه ای کوبد به پشتم ,آتشی بارد به جانم

گر به تیرم تو نداگون, بر زنی ای دون ِ گردون
من, ثنا گویی نیارم, من زمین بوسی ندانم

ذات یزدان را نشاید آیتی از خشم و خستی
کفر اگر گفتم خدا یا, آتش افتد بر زبانم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

مژده! مژده! سردار ِ طناز و دلقک هم بزودی به صحنه می آید

در این سی و اندی سال چه ها که ندیدیم؟ بعنوان مثال نگاهی کنید به انواع و اقسام سردارهایی که تاکنون به بازار آمده است, هر بار که فکر کردیم که همه اشکال ممکن را دیده ایم, انگشت بدهان مان کردند و مدل جدیدی را به روی خط تولید فرستادند

وقتی که گند ِ بنیاد مستضعفان در آمد, سرداری را دیدیم که شریک دزد بود و نارفیق قافله ولی به لطف ِ حکومت ِ ولایی و رفیق بازی سر از زندان در نیاورد, بجای او یک کارمند بخت برگشته بانک صادرات فشار طناب را تحمل کرد و او آموخت که پس از آن, رفیق دوستی را فراموش نکند و سهم بقیه را هم بدهد تا دردسر نکشد

بعدش, سردار ِ دانشگاهی مد شد و رساله های دکترا و مقاله های ِ استراتژیکِ صد من یک غاز و سفر های مطالعاتی داخلی و خارجی و وبلاگ نویسی

سردار پارلمانی هم پس از قلقلک های ناشی از دوم خرداد و مجلس ششم در یکی از شوراهای هزارگانه و البته الهی طراحی گردید, چکمه پوشان مستعدی را در کوره های ولایت ذوب کردند و در قالب های مختلف به خانه ِ اشغال شده ِ مردم فرستادند

سردار رسانه ای هم تولید شد تا صدا وسیما را از مرتبه خاکی ِ ملی به درجه ِ اعلای ِمیلی برساند

کم کمک نوبت به اختراع سردار ِ هاله ای رسید و از میان ِ کم راستگوترین کاپشن پوشان, خوش لباس ترین را بیرون کشیدند و بر صندلی صدارت نشاندند تا با سیب زمینی های وارداتی کلیه وابستگان ِ حکومت را سیر و با ساندیس های ِ نبوی تمام تشنگان ولایت را سیراب کند

و برای آنکه عدالت به درستی توزیع شود, سرداری هم به عدالت خانه فرستاده شد تا بر حسب فرموده, چشم فرشته مربوطه را باز و در عوض چشم ِ ملت را کور نماید

سرداران تاجر و حفار و برج ساز و نفت فروش هم رفته رفته جای خود را در میان کاسبکاران باز کردند و البته که جملگی شان حبیب الله هستند

و اما خبر جدید این است که سردار ِ صدا و سیمای ِ میلی در نظر دارد که دلقکانی را به صحنه بیاورد تا مردم را بخندانند, البته امیدوارم کمی فرصت بدهد که کمی حالمان جابیاید چون فرمایشات خطیبان جمعه در مورد علل زلزله حسابی همه مردم دنیا را روده بر کرده است و ناپرهیزی در خندیدن ممکن است کار دست مان بدهد, بعلاوه این روزها مواد شوینده و رنگ بر هم چندان ارزان نیست

در ضمن بنظر میرسد که سردار ضرغامی هم تحت تاثیر تبلیغات رسانه های بیگانه قرار گرفته و ندانسته سخنی نا بجا بزیان آورده است که امیدوارم سر و کارش را به کهریزک نکشاند. ایشان گفته است که برای بیان مشکلات مردم از طنز هم می توان استفاده کرد, ولی کدام مشکل برادر؟ چرا آب به آسیاب دشمن می ریزی؟ چرا بیخودی شایعه درست می کنی؟ آخر سری را که درد نمی کند
......

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

آهای مردم! شهر, شهر فرنگه, از همه رنگه, سپاهه حفاری میکرد, بسیجه نقالی میکرد

به این میگن یک شهر فرنگ درست و حسابی, مگه شرطش این نبود که خره خراطی بکنه و بزه بزازی, خوب موارد بالا که از خراطی کردن خر و بزازی کردن بز هم شهر فرنگی تره, مگه نه؟
اصلا از وقتی که روسر اون بابا هاله سبز شد, آن هم درست در ناف دیار کفر, باید حدس میزدیم که هنوز اول کاره. خدا را شکر که قسمت ما شد که نمیریم و شاهد این جور چیزا باشیم, آن هم در قرن بیست و یکم
لابد شنیدین که قرار شده سپاه جایگزین توتال و شل بشه و بزرگترین پروژه های نفتی و گازی را راست و ریس کنه, جل الخالق. فقط خدا کنه توتال و شل بفکر سپاهیگری نیفتن که دیگه حسابی اوضاع و احوال ِ مون قمر در عقرب میشه

ده نمکی ِ بسیجی هم که دیگه خواب و خوراک نداره, از خروس خوان ِ سحر تا شغال خوان ِ غروب یک ریز فیلم میسازه, دست مریزاد, به این میگن مدیریت انقلابی و تقسیم کار و تخصص گرایی ولایتی, آخه وقتی که جعفر پناهی توی زندون باشه, یک کسی باید فیلم بسازه, آخه خدا را خوش نمیاد که مردم را پشت گیشه ها معطل گذاشت و فیلم نساخت

اینکه چرا بقیه نهاد ها دست رو ی ِ دست گذاشتن و جایگزین کسی و یا جایی نمی شن, موضوع بو داریه ! و بهتره قبل از آن که کار به افشاگری و راه پیمایی و ساندیس و سیب زمینی بکشه آستین هاشون را بالا بزنن و یک جوری جایگزین بشن

محض کمک فکری به آن گروه از برادران وامانده انقلابی که نمیدانند کجا را بگیرند, چند مورد گرفتنی را یادآوری میکنم
ستاد مرکزی نمازهای جمعه می تواند مدیریت فاضلاب های کل کشور را بعهده بگیرد
برادران لاریجانی با حفظ کلیه سمت ها و مزایای فعلی, ریاست اداره هواشناسی را هم بطور نوبتی انجام دهند
جهاد سازندگی کانون های وکلا و نویسندگان را تصاحب و به میل مقام رهبری باز سازی کند
سازمان تبلیغات اسلامی جایگزین سازمان های نظام پزشکی, تنظیم خانواده و اختر شناسی گردد تا پس از این بچه های ناقص الخلقه متولد نشوند

امامان جمعه و بقیه روزهای هفته جایگزین زلزله شناسان شوند تا در هاف تایم اول از وقوع زمین لرزه های جدید جلوگیری کنند و در نیمه دوم بازی, ارک بم و بقیه مناطق آسیب دیده را هم به صورت قبل از زلزله برگردانند

البته بادمون باشه که نوبت به آب خوردن فیل که برسه, میفته و دندونش می شکنه

آستانه ِ صبر ِ بنیان گذار ِ دودمان ِ هاشم شاهیان کجاست؟ نقطه در هم شکستن ساختار ولایت فقیه

آقای مهدی هاشمی در پاسخ به شاخ و شانه کشیدن های رهبر معظم کودتا, که این بار به صورت صدور حکم بازداشت از سوی دادستان تهران و سخنان جنجالی خطیبان و نوشته های آتشین کیهان نویسان تجلی کرده است, واکنش تهدید آمیزی نشان داده است
از آنجا که این جدال بخشی از نبرد بزرگتری است بر سر رهبری مطلقه, برای بهتر فهمیدن این دعوای بظاهر حقوقی لازم است که آن را در همان چهارچوب اصلی بررسی کنیم و ببینیم چرا این کشمکش این روزها آشکار تر شده است

آقای محمود احمدی نژاد در مناظره تلویزیونی با آقای میرحسین موسوی قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال پیش با حمله شدید به آقای هاشمی رفسنجانی, سر سلسله دودمان هاشم شاهیان, جنگ را رسانه ای کرد و مردم را به مقابل تلویزیون ها کشاند و خماری را از سر آنها آن چنان پراند که خون شان بجوش آمد و بجای تحریم متداول, هیجان زده به پای صندوق ها رفتند و اسم میرحسین را نوشتند تا با بیرون انداختن آقای احمدی نژاد از عمارت خیابان پاستور, روی رهبر را کم کنند
بقیه ماجرای را هم که همه میدانند, اعلام نتیجه آرا به سبک آقایان صدام حسین و حسنی مبارک و رابرت موگابه. از جمله اسناد دیدنی در مورد مهندسی آرای اعلام شده, یکی هم پخش آن فیلم خبری از شیراز بود هنگام بازدید امام جمعه آن شهر از عملیات ساختمانی دانشگاه, در گوشه ای و در کنار مصالح ساختمانی چندین صندوق باز نشده انتخابات دیده شد, یعنی همان صندوق هایی که قرار بود چند روز قبل از آن زیر نظر نمایندگان کاندیدا ها باز و برگه هایش شمارش شوند
و بعدش هم اعتراض چند میلیونی مردم در بیست و پنجم خرداد ماه و گشودن آتش بر آنها و حکایت های کهریزک و کوی دانشگاه و ادامه خشونت های مغولی تا به امروز
در کنار جنگ سرسختانه مردم با عوامل کودتا, نبرد های دیگری هم جریان داشته است, مثلا برخورد جمعی از تندروانی که با همان روشهای انتخاباتی و صندوقی, صندلی های مجلس را اشغال کرده اند با رییس شان, آقای علی لاریجانی, شاهزاده ای از دودمان اردشیرشاهیان, و کش و قوس رفتن های آکروباتیک آقایان باهنر و مطهری و توکلی با کاخ ریاست جمهوری
اما نبرد اصلی, همچنان مهیج ترین و پر فروش ترین فیلم روی اکران می باشد و تا کنون چندین قسمت از آن سریال به بازار آمده است, از نامه سرگشاده نوشتن به مقام رهبری گرفته تا ملاقات دونفری و عکس انداختن های هالیودی, و خطبه خواندن اتوبوسی و ساندیسی جناب رهبر و خطبه خوانی پر گرد و خاک و چوب و چماق حریف و خط و نشان کشیدن هایش. و در حاشیه هم بازداشت های کوتاه مدت شاهزاده فایزه و فرزند ایشان و به زندان انداختن مجدد آقای مرعشی از بستگان خانم رفسنجانی. و بالاخره اینکه, در تازه ترین رویداد, اخطار شدید اللحن آقای مهدی هاشمی در مورد افشاگری, و همه میدانند که منظور چیست, چه کسی دارد چه کسی را تهدید میکند؟

اما نکته قابل تامل این است که تهدید آقای رفسنجانی از نوع مشروط می باشد, ایشان گفته است چنانچه کاسه صبرش لبریز شود, اطلاعات مهمی را در اختیار مردم میگذارد. پس اولا معلوم میشود, تا زمانی که بین مدعیان حکومت مطلقه دعوایی بزرگ پیش نیاید, مردم مستحق دانستن حقایق مهم نیستند, و دوما این حقایق که سرنوشت ملتی را تغییر میدهند, ابزاری هستند برای بده و بستان های پشت پرده و نیز انعکاس ِ مهندسی شده در کتاب خاطرات سردار سازندگی
و اکنون سئوال این است که آستانه صبر آقای رفسنجانی کجاست؟ در سالهای اول انقلاب به یاد داریم که هنگامی یار قدیمی و پدر دو داماد ایشان را نابود کردند, کاسه صبر ایشان لبریز نشد. در سالهای میانی هم زمانی که آقای عبدالله نوری, وزیر خوش نامشان و نورچشمی آقای خمینی, را نا جوانمردانه به زندان بردند, ایشان کک شان نگزید. مورد محاکمه پرسر و صدا و حبس کردن آقای کرباسچی هم زیر سیبیلی رد شد چون هزینه مخالفت با آن کم نبود. و در انتخابات نهم هم وقتی صندوق ها را در مدت خواب بامدادی آقای کروبی زیر و زبر کردند کاسه مربوطه به اندازه لازم منبسط شد تا چیز قابل توجهی سر ریز نکند, واکنش های ایشان در حد شکایت بردن به پروردگار و احتمالا بد وبیراه گفتن در خلوت و نفرین کردن زیر لبی خلاصه شد, و این تجربه ها باعث شده است که کسانی گمان کنند که حجم آن کاسه کذایی هم مثل جیب های آقای رفسنجانی هر روز بزرگتر می شود

اما شواهد و قراین فراوان نشان میدهند که برای دریافت پاسخ پرسش بالا, نیازی به انتظار طولانی نداشته باشیم, گفته میشود که نگرانی در مورد سلامتی جسمانی و روانی رهبر کودتا و موضوع انتقال قدرت, همه غارتگران بیت المال را شدیدا مضطرب کرده است و بزودی همین آشفتگی ها و جنگ های درونی, پاشنه های آشیل ساختار در هم شکسته کنونی خواهند شد

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

سر کن ترانه را

تقدیم به همه نداها و پروانه ها


سرکن ترانه را
کان مشتِ آهنین
دیری است ره به سویِ دهانم نمی برد

این سروها که در پی هم می شود سهی
بستان ِ جنبش است که بینم به دور ِ خویش
سرما می رباید و سبزی نمی برد

من با سمندِ سرکش و جادویی ِ کلام
تا بیکران عالم ِ گفتار رفته ام
تا دشت ِ پر ستاره ِ اندیشه های ِ گرم
تا کوچهِ باغ ِ پروانه های ِ پریش بال
تا شهر داد ها
دیگر طناب هم
جز تا کنار ِ چوبه ِ دارم نمی برد

هان ای همایِ عشق
از اوج ِ قله هایِ دنا گون ِ دور دست
پرواز کن به دشتِ ندا خیز ِشعر ِ من
آنجا ببر مرا که عقابم نمی برد

آن بی شماره ام که گزندم نمی رسد
در راه ِ زندگی
با این همه تلاش و گذشت و همدلی
دیگر فریبی به سرابم نمی برد
سر کن ترانه را

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

نگه کن به پایان ِ فصل ِ سرد

نگه کن به پایان ِ فصل ِ سرد

نگاه کن که یخ درون ِ بهمنش
چگونه رفته رفته آب می شود
چگونه هاله و سپاه ِ سرکشش
اسیر ِ دست ِ آفتاب می شود

نگاه کن
تمام هستی ش خراب می شود
شراره ش به کام می کشد
دی ش به باد می دهد
مرا به اوج می برد
نگاه کن, تمام ِ آسمان ِ ما
پر از فروغ می شود

تو آمدی ز دور ها و کوی ها
ز سر زمین رنگها و نورها
مرا ببر ندای ِ سرفراز ِ من
ببر به شهر ِ سبز ها و ساز ها
به راه گل ستانه می کشانیم
فرا تر از جوانه می نشانیم

نگاه کن که شوم ِ شب به راه ِ ما
چگونه رفته رفته روز می شود
صراحی ِ سیاه ِ روزگار ِ من
ز قطره های ِ شهد ِ تو
لبالب ازگلاب ِ ناب می شود
به روی گاهواره های ِ شعر ِ من
نگاه کن
تو می دمی و آفتاب می شود

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

آیا ساخت و کاربرد بمب اتمی جایزه؟ بقیه چیزا چطور؟

مقام رهبری : البته که در حالت عادی جایز نیست, ولاکن در این برهه حساس از زمان, که ما نیت کرده ایم که منطقه را به آتش و خون بکشانیم, نه تنها جایز بلکه واجب هم هست و هر شخص خود فروخته ای موظف می باشد که در فبال دریافت دستمزدی گزاف که از محل غارت این ملت مستضف تامین می شود نهایت مجاهدت را بکند
در مورد تجاوز و شکنجه در داخل و خارج زندان هم حکم به همین صورت است و موجبات تقویت نظام و رضایت ما را فراهم میکنند
استراق سمع و خبرچینی و باز کردن مکاتبات رعایا هم چنانچه برای استحکام ساختار ولایی ما باشد از واجبات است و در رساله های معتبر هم آمده است و اهل تجارت می توانند به منابع و متون مکثری از جمله المصباحیه و الکیهانیه مراجعه کنند
ارسال پول و بازسازی لبنان و ساختن راه و بیمارستان و مدرسه و مسجد در آمریکای لاتین هم ثواب های دنیوی دارد و موجبات گسترش بدنی شیخ حسن و اخی هوگو میشود تا در نهایت به مرتبه جسمانی فیروزآبادی برسند
توزیع مواد مخدر و خمریه و امثالهم هم چنانچه با نیت های فوق الذکر باشند مانعی ندارند به لحاظ اینکه باعث رشد خماریت در عوام شده و دردسرهای عدیده ما را تقلیل میدهند تا چند صباحی بیشتر جباری کنیم
گم و گور کردن صندوق آرای ملت را هم در همین راستا باید ارزیابی کرد, چون میزان رای ماست, و هرچه بر علیه ما باشد باید توسط سپاه و بسیج و کیهان و لاریجانی ها نابود شود والسلام

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

گزارش های تکان دهنده در مورد عملیات جاسوسی در بریزبین, کعبه دانشجویان اعزامی جمهوری اسلامی

مقدمه
آنچه در دو دهه گذشته در بریزبین و برخی دیگر از شهرهای دانشگاهی
استرالیا و جهان اتفاق افتاده و اینک توسط سالی نیبور خبرنگار قدیمی و معتبر به مطبوعات کشانده شده, جامعه استرالیا را شگفت زده کرده است. این وقایع که خود انعکاسی از وقایع داخل ایران می باشند, بسیاری از حقایق را در معرض دید جهانیان قرار داده است. گزارش های این خبرنگار با اشاره به عملیات جاسوسی سفارت در مورد فعالین دانشجویی پس از انتخابات مخدوش سال گذشته آغاز شد و کم کم گسترش یافت
با توجه به شرایط خاصی که در بریزبین شکل گرفت, این شهر به جهنمی برای گروه بزرگی از دانشجویان بورسیه ای و نیز مکانی ناخوشایند برای جامعه بزرگتر ایرانیان تبدیل شد, بنابراین پرداختن به این ماجرا می تواند چهره نظام ولایت فقیه را از زاویه دیگری نشان دهد

فرار مغز ها
شکل گیری جمهوری اسلامی و آشکار شدن سیاست های انحصار طلبانه آن باعث خروج بخش عمده ای از دانشگاهیان و محققان کشور از موسسات آموزشی و تحقیقاتی شد, گروهی روانه خارج از مرزها شدند, جمعی ناچارا به فعالیت های غیر علمی مشغول شدند و گروهی هم خانه نشین و منزوی.
در آغاز این موضوع باعث خوشحالی تازه به قدرت رسیدگان بود چون با مقاومت کمتری در مدیریت اینگونه نهاد ها مواجه میشدند
با انجام انقلاب فرهنگی اول در سالهای اولیه حکومت اسلامی, عده بیشتری از فرهیختگان مملکت از محیط های کاری حذف شدند, ادامه جنگ و شرایط سخت زندگی در آن دوران سیاه هشت ساله, عده بیشتری از آنان را از شمار نیروهای کاری خارح کرد
نیاز به تربیت کادر آموزشی و تحقیقاتی
بتدریج مسئولان نظام متوجه کمبود شدید نیروی متخصص برای چرخاندن چرخ های اقتصاد و صنعت کشور شدند و برای رفع این مشکل اقداماتی کردند از جمله تاسیس دانشگاه تربیت مدرس, با این هدف که کادر های متعهد به آرمانهای ایدولوژیک خود را تامین کنند.
پیشرفت های شتابان علم در سالهای اخیر و نیاز به امکانات آموزشی پیشرفته و همکاری های بین المللی, غیر عملی بودن این نظریه را ثابت کرد
با ادامه جنگ و اتخاذ سیاست های صدور انقلاب, تحریم های اقتصادی و سیاسی علیه حکومت اسلامی هم گسترش بیشتری پیدا کرد, و نیاز دولت را به متخصصان برای تامین نیازهای جنگی شدت بخشید, و جاه طلبی های هسته ای هم بعد دیگری به آن داد

اعزام دانشجو به خارج
سران رژیم ناگزیر از دراز کردن دست خود به خارج
از کشور شدند و با انجام سخت ترین روشهای گزینشی, جمعی از دانش آموختگان داخلی را برای ادامه تحصیل روانه کشورهای عمدتا غربی کردند تا از عهده اداره کشور برآیند

هزینه سنگین و عدم بازگشت نیروهای متخصص به ایران
تجربه چند ساله, اشکالات و شکست طرح را ثابت کرد. از نظر اقتصادی این کار بسیار پر هزینه بود و با توجه به قیمت پایین نفت در آن زمان, تامین ارز خارجی در دوران جنگ و سالهای پس از آن, بر مشکلات رژیم می افزود
از طرف دیگر تعداد قابل توجهی از آن دانشجویان اعزامی تمایلی به بازگشت نشان نمیداند, و این پدیده یک نوع شکست سیاسی برای انقلاب اسلامی محسوب میشد
پس لازم بود که کشوری انتخاب شود که امکان کنترل دانشجویان در زمان تحصیل آسان تر باشد تا در صد مراجعت آنها به ایران بیشتر گردد

اهمیت استرالیا در تامین نیروی متخصص
برای حل مشکل بالا, کشور استرالیا به دلایل زیر مورد توجه مقامات جمهوری اسلامی قرار گرفت, و بزودی محل تحصیل و زندگی هزاران دانشجوی اعزامی و خانواده های ایشان شد

زبان انگلیسی به عنوان زبان رسمی کشور

موقعیت جغرافیایی, دور بودن از سایر کشورهای مورد علاقه ایرانیان برای اقامت

وضعیت اجتماعی و سیاسی, داشتن جمعیت کمتر و حضور کم رنگتر سازمانها و فعالان سیاسی ایرانی

سیستم اقتصادی نیمه دولتی و کمتر بودن فرصت های شغلی و سرمایه گذاری

علت انتخاب بریزبین به عنوان شهر ایده آل از نظر جمهوری اسلامی
به دلایل زیر این شهر به کعبه دانشجویان اعزامی تبدیل شد

فعالیت سه دانشگاه بزرگ و معتبر و چند موسسه آموزشی و تحقیقاتی دیگر

جمعیت کمتر نسبت به دو شهر بزرگ و دانشگاهی ملبورن و سیدنی

تمرکز ساختمانهای مسکونی دانشجویان در دو سه محله کوچک در اطراف دانشگاه مادر, دانشگاه کویینزلند

وجود تاسیسات زیربنایی مدرن از قبیل فرودگاه بین المللی, بیمارستانهای مجهز, سیستم های پیشرفته مخابراتی و شبکه های کامپیوتری

شرایط ریستی ممتاز, آب و هوای معتدل, هزینه متوسط زندگی

عملکرد کارگزاران جمهوری اسلامی در دو دهه گذشته
در طول این سالها, حکومت اسلامی همواره عناصر اطلاعاتی و امنیتی خود را لابلای دانشجویان و محققان به استرالیا اعزام میکرده است زیرا در این شهر سازمانهای دیگری از قبیل کنسولگری, دفتر هواپیمایی و یا خبرگزاری جمهوری اسلامی و شرکت های تجاری وابسته وجود نداشت و دریافت ویزای دانشجویی و فرصت مطالعاتی تنها راه ممکن برای فرستادن ماموران رژیم به استرالیا بود
این افراد با تشکیل انجمن ها و جلسات مذهبی, عقیدتی و سیاسی فضای تبلیغاتی مورد نیاز خود را درست می کنند و با فشار آوردن به دانشجویان برای شرکت در این محافل, جو ترس و وحشت را گسترش می دهند

جمعی از این ماموران پس از پایان دوره ماموریت شان و بازگشت به کشور, به سمت های ارشدی رسیده اند و حلقه های دیگری بر زنجیر فساد دولتی افزوده اند
حضور تعداد زیادی دانشجوی اعزامی و افراد خانواده های آنان و مقامات سفارتی و گاها وزارتی و نیز بستگانی که برای دیدن آنان به بریزبین می آیند, سالهاست که مناظر ناخوشایندی را در محلات مجاور دانشگاه کویینزلند به نمایش می گذارد

این دانشجویان که همواره زیر فشار محدودیت های غیر انسانی و نگاههای تیزبین و مزاحم بوده اند, دوران سختی را سپری می کنند
مقامات سفارت, تحمل دیدن معاشرت این دانشجویان با سایر ایرانیان را ندارند و آنان را از شرکت در برنامه های جامعه ایرانیان بخصوص مراسم ملی نظیر عید نوروز و چهار شنبه سوری و سیزده بدر منع می کنند
حتی شرکت در جشنواره های فیلم و شب های شعر و کنسرت ها هم با اعتراض شدید مواجه می شود
سخت گیری در مورد حجاب خانمها و سر و صورت آقایان هم کماکان مساله ساز است. موارد متعددی از دخالت در زندگی خصوصی افراد گزارش شده که نشان میدهد کارگزاران جمهوری اسلامی به ابتدایی ترین اصول حقوق بشر هم پایبند نیستند. افرادی بخاطر خرید گوشت از فروشگاههای معمولی ( ذبح غیر اسلامی ) اخطار دریافت کرده اند, و کسانی بخاطر عدم شرکت در دعای کمیل. محل سکونت برخی از دانشجویان زیر نظر بوده است تا پوشش همسر آنان هنگام برداشتن نامه از صندوق پست و یا حجاب مهمانان آنان در روزهای آخر هفته ارزیابی شود
شرایط طاقت فرسای بالا, منجر به ایجاد فضایی شده است مملو از تناقض, دو رویی و پنهان کاری که لزومی به تشریح بیشتر آن نیست
از طرفی آگاهی از اوضاع رو بزوال داخل کشور و اطلاع از فساد رو به گسترش در درون نظام و از سوی دیگر مشاهده و تجربه کیفیت بالای زندگی در استرالیا و آینده فرزندان, عده زیادی از دانشجویان اعزامی را همواره به فکر اقامت دایم می انداخته است. هم اکنون جمع چشم گیری از آنها در استرالیا زندگی میکنند

در ضمن, تلاش بسیاری از دانشجویان اعزامی برای دریافت اجازه اقامت بی نتیجه مانده است و کمک گرفتن از وکلای مهاجرتی هم کمکی نکرده است و آنها نهایتا پس از تحمل سختی های فراوان و پرداخت مبالغ هنگفت به ایران مراجعت کرده اند. کسانی هم توان مالی لازم برای باز پرداخت وثیقه های سنگین را نداشتند و ناچارا با دلی شکسته به ایران بازگشتند. عده ای هم مایل نبودند که با تمرد خود, موقعیت بستگان نزدیکشان را در ایران به مخاطره اندازند و بدون سروصدا چمدان هایشان را بستند و رفتند

اقدامات شدید تر جمهوری اسلامی برای جلوگیری از اقامت دانشجویان
ادامه وضعیت نامطلوب و کشمکش های گفته شده, موجب وضع قوانین سخت تری شد و از جمله
وضع تعهدات سنگین مالی برای بازگشت به کشور و انجام تعهدات کاری
تهدید, اخطار, و در مواردی قطع کردن پرداخت شهریه و هزینه زندگی برخی از دانشجویان متمرد
اعمال فشار بر خانواده دانشجویان متمرد در داخل کشور

حاصل کار

عده قابل توجهی از آن دانشجویان آزار دیده هم اکنون در استرالیا مشغول کار و زندگی هستند و غالیا انسانهای موفقی می باشند, چه آنها که هرگز به ایران باز نگشتند و از طرق مختلف و بویژه تقاضای پناهندگی اجازه اقامت دایم خود را از دولت استرالیا گرفتند و چه آنهایی که برای مدتی به ایران رفتند و پس از مدتی به نحوی به استرالیا باز گشتند. در کنار آنها هم کسانی از این گروه به دلایل خانوادگی و یا کاری راهی سایر کشورهای پیشرفته و از جمله آمریکا شدند
برخی از این افراد, امروزه افشاکنندگان روشهای ضد انسانی حکومت اسلامی برای تامین کادر متخصص خود می باشند و کم کم پرده دیگری را از روی سیاست های سیاه آنان بر میدارند.
شاید اگر دولتمردان این حکومت نظری به تلاشهای مشابه سایر رژیم های دیکتاتوری کرده بودند, روشهای عاقلانه تری را بر می گزیدند و چنین هزینه های سنگینی را به ملت خود تحمیل نمی کردند و خود امروزه به این حد بدنام و منفور نمی شدند

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

دنباله مطلب – واژه های "علما" و "روحانیون" را در مورد "عمامه پوش ها" بکار نبریم

چند روز قبل مطلب کوتاهی نوشتم که با استقبال فراوانی مواجه شد, همراه با نظرات گوناگون, لازم دیدم که چند سطر دیگری هم اضافه کنم. در آن نوشته گفته شد که به علت سابقه "علم ستیزی" پیشوایان مذهبی در قرون اخیر, بکار بردن کلمه "علما" که جمع "عالم" و به معنای "دانشمندان" است , در مورد ایشان کاملا نا درست است
و از طرفی تاریخ و تجربه جمعی به ما میگوید که آمال و آرزوهای این گروه عمدتا معطوف به اهداف زمینی, جسمانی و مادی بوده است تا ارزشهای آسمانی, معنوی و یا روحانی

هدف اصلی از آن نوشته, توجه به کار برد درست لغات بود و جلوگیری از سوء تفاهمات ناشی از سهل انگاری ها و بی دقتی های گفتاری و نوشتاری و نه توهین به شخص و یا اشخاص خاصی. هر چند که در بین اینان هم افراد عالمی یافت می شوند ولی باید گفت که این موضوع عمومیت نداشته و اسم گذاری یک جمع به علت وجود چند استثنا خردمندانه نیست

آنها را چگونه نامگذاری کنیم؟

معمولا گروهها را به صورت های زیر دسته بندی می کنیم؛

یک- بر مبنای سابقه تحصیلی
در مورد برخی از رشته های آموزشی این موضوع مصداق و صحت دارد, هر دانش آموخته دانشکده پزشکی, پزشک است و بنابران بکار بردن واژه "پزشکان" در مورد آنان کاملا بجاست, در مورد شاخه های مهندسی هم تا حدود زیادی این موضوع درست است و کلمه "مهندسان" و "مهندسین" گمراه کننده نیست. علاوه بر آن, فردی که چنین سابقه تحصیلی را نداشته باشد حق استفاده از این عنوان را ندارد

اما در مورد برخی رشته ها چنین نیست, مثلا دانش آموخته هر کدام از رشته های هنری, الزاما "هنرمند" نیست و از آن طرف هم, کسی از یک شاعر و نقاش و مجسمه ساز مدرک تحصیلیش را طلب نمی کند. در مورد رشته علوم سیاسی هم همین گونه است, همه آنها "سیاستمدار" خوانده نمی شوند

دو - بر مبنای شغل و عملکرد
کسانی که از دانشکده حقوق بیرون میایند بدون شک "حقوق دان" هستند ولی وقتی که مشغول بکار میشوند ممکن است عضوی از گروههای از مختلف باشند از جمله, "قضات", "وکلا" و "سیاستمداران" و از این قبیل
در مورد پزشکان هر چند نوع تخصص شان نامگذاری های دیگری را ایجاد کرده است مثل "جراحان" و "روان پزشکان" و از این قبیل, ولی کماکان بکار بردن واژه "پزشکان" درست است

سه - بر مبنای شکل و مشخصات ظاهری
کسانی را که اونیفورم ارتشی پوشیده اند براحتی شناسایی می کنیم و "نظامی" می خوانیم و آنها را که نوع خاصی از لباس ورزشی را به تن میکنند "فوتبالیست" و یا " شمشیرباز" و امثالهم می نامیم و همه هم تکلیف خودشان را میدانند و جای هیچگونه شبهه و ابهامی باقی نمی ماند
و با کمی اغماض, کلماتی مثل "هیپی ها" و "دراویش" هم کابردهایی دارند

چهار - بر مبنای عقاید سیاسی, فلسفی و عضویت در احزاب
طرفداران مارکس را "مارکسیست ها" و دوستداران محیط زیست را "سبزها" و پیروان هیتلر را "نازی ها" می خوانیم و مشکلی هم وجود ندارد

با توجه به مطالب بالا, به نطر میرسد که بهترین روش برای نامگذاری گروه مورد نظر, استفاده از "شکل و مشخصات ظاهری" آنان باشد, و اینکه در بین این جماعت "لباس" ارزش خاصی دارد و دو کلمه "ملبس" و "خلع لباس" کاربرد های فراوانی دارد, مویدی بر این مدعا است

در مورد لباس این آقایان سه قسمت چشمگیر وجود دارد, عمامه, عبا و نعلین, و به نظر میرسد که اولی آسان ترین وسیله تشخیص است و اتفاقا کلمه " معمم" هم رایج و مصطلح
اگر بخواهیم معادل فارسی بکار بریم, کلماتی مثال "دستار بسر" و یا "دستار بند" به ذهن میرسد و البته بجاست که حق انتخاب را برای فرهیختگان این رشته محترم بشماریم

۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

روز سبز پیروزی

(تقدیم به کیانوش آسا و دانشجویان علم و صنعت)

در پیچ ِ کوچه ای, متروک و دور دست
در عهد ِ خطبه ها, فقیهان ِ زر پرست
ناچیز کلبه ای است, دبریست سرای ِ من
ویران ز پای بست

بر میزی از بلوط در آن مکان ِِ تنگ
افتاده دفتری ِ نژند, افسرده از فریب و جنگ
هر صفحه پر غبار, و زگشت سال و ماه
کم نور و تیره رنگ

این همدم من است, کز روزگار ِ پیش
بی نام مانده است بر جایگاه خویش
از نشر و از بیان, محروم و بی نصیب
ممنوع و دل پریش

هان ! این سرود ِ سبز, پر جوش و پر خروش
کز نقطه های دور, می آیدم به گوش
می گیردم قرار, می بخشدم امید
می گویدم بکوش

هنگام ِ خیزش است, پایانِ فصل ِ سرد
دستان و بوستان, خسته ز سوز ِ برد
جان می جهد به اوج , پا می کشد به راه
دل می تپد ز درد

لختی به جای خویش, می ایستم خموش
وانگه دوان دوان, خون در رگم به جوش
تا کلبه میدوم, نزد ِ نزار و ریش
یار ِ پریش و دوش

پاکیزه می کنم, شیرازه اش ز خاک
گردش به آستین, سازم ز صفحه پاک
از گوشه ی بلوط, گیرم کتاب خویش
پر نور و تابناک

انبوه توده ها, فریاد ِ عدل و داد
شاکی ز جور و بند, آسا نرفته یاد
موجی برنگ سبز, بحری بدون مرز
جوینده ی مراد

من با خبر ز خصم, با صبر و با قرار
در بین آن گروه, جویای ِ کار زار
خوش میروم به پیش, کز روزگار ِ او
خوش بر کشم دمار

فریاد می کشد, سواری بر اسبِ سیپد
فریدونِ چو سروی رشید, پیامش سراسر امید
ای یاوران به هوش, ای همرمان به پیش
دشمن ز ره رسید


سر نیزه ای ز خصم, لرزان و بی شتاب
آید بسوی ما, چون هاله ی سراب
گمراه و جاهل است, سر کرده ی ِ سپاه
پشتش همه دواب

آن دفترم بدست, پویم به سوی شان
شعری از آن میان, از جنس پرنیان, خوانم برای شان
کان شاه ِ نیمه مست و ین شیخ ِ خود پرست
پر کرده گوش شان

رگبار های ِ خشم, ناگه ز هر دو سو
بارد ز بام و کو, گیرد نشان ِ او
نارد توان ِ جنگ , بازد ز چهره رنگ
از تخت خود فرو

دگر روز, امیران ِ میدان, نگهبانِ ایران شوند
نباشد که سبزان ِ نو رسته گلگون شوند
بندیان رها, زخمیان شفا, خنده ها به لب
همه, همه نغمه خوان شوند

۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

بهتره وضعیت زندان ها را فورا درست کنن, نفعش بزودی به رهبر و نزدیکانش می رسه

تجربه نشان داده که با تغییر وضعیت در کشورهای دیکتاتوری, اغلب سران رژیم سرنگون شده, سر از همون زندان هایی در می ارن که خودشون ساخته بودن تازه به شرطی که گروه بعدی آنها را یک راست به خانه ابدی نفرسته, یعنی همان کاری که این باند فعلی سی سال پیش کرد
بهرحال خوبه یادآوری بشه که همکاران زنده صدام توی بندن و احتمالا روزی صد بار به خودشون فحش میدن که چرا آن کار ها را کردن و چرا زندان های بهتری نساختن
در ضمن با توجه به نا بسامانی های فراوان در سالهای گذشته, پس از سرنگونی, مدتی طول می کشه که نوبت به باز سازی زندانها برسه, بنابراین تا دیر نشده دست بکار بشن بهتره, بخصوص که درست کردن خونه ابدی حسابی دیر شده

اگر توی کار ساختمانی هم مشکلی پیدا بشه, سردار سازندگی که نمرده, اصلا مناقصه نوسازی را بذارین آقا مهدی برنده بشه, طفلک حوصله اش از قدم زدن کنار هاید پارک حسابی سر رفته, در ضمن وقتی که سرش گرم باشه دیگه فرصت اون کارها را هم پیدا نمیکنه و همه اون چیزا بخیر و خوشی فیصله پیدا میکنه. بفرمایش سردار, ایشون از قدیم با مقام رهبری یار غار بوده و این رادیو های خارجی بیخودی شایعه درست میکنن

بکار بردن واژه "علما" در مورد "روحانیون", توهینی بزرگ به علم و ادب

تاریخچه اش را نمیدانم, آیا نتیجه یک بی دقتی و اشتباه گفتاری و نوشتاری بوده و یا یک شیطنت حساب شده و موذیانه؟

هدف از "اسم گذاری" آسان کردن پیوند بین انسانها بوده تا آنها بتوانند اندیشه ها, احساسات و نیاز های خود را سریع تر و دقیق تر با دیگران در میان بگذارند
و میدانیم که این پروسه قرنها و قرنها ادامه داشته و پایانی هم برای آن وجود ندارد چرا که دنیای درون و پیرامون ما بیکران است و هر روزه, تازه ای می یابیم و برای مطرح کردنش و شناساندنش نیازمند واژه ای نو می باشیم
و نیز خبر داریم که گاها "کلمات نادرستی" متداول شده, چندی بکار رفته ولی نهایتا جای خود را به واژه های درست تری داده و خود از دور خارج شده اند
و بنظر میرسد که این کلمه "علما" هم از همان دست باشد که نیازمند بازنگری جدی است که هم نادرست است و هم پر زیان

تا آنجایی که میدانیم در چند صد سال اخیر, بسیاری از روحانیون مسیحی و مسلمان از دشمنان بزرگ دانش و دانشمندان بوده اند, از داستان محاکمه , سوزاندن و به سیاه چال انداختن بزرگانی در حد گالیله, در اروپای قرون وسطای گرفته تا ضدیت امثال شیخ فضل الله نوری با مدارس نوین و تدریس علوم در مدارس رشدیه در زمان مشروطیت, و محدودیت های فراوان برای تحصیل دختران در برخی از کشورهای اسلامی در حال حاضر

و از طرفی, آنچه عمدتا در مدارس و حوزه های دینی تدریس میشود, ارتباط چندانی با علم ندارد, پس درس خوانده در آن محل "عالم" نیست, و نمونه های فراوانی موجود است که نشان میدهد بسیاری از بلند مرتبه ترین روحانیون فعلی ایران از پیشرفت های علمی دنیا بکلی بی خبرند و بسیاری از تصمیماتشان غیر علمی و گاهی خطرناک و مهلک

خوب است که فرهیختگان دلسوخته کشورمان برای درست کردن این اشتباه آستینی بالا بزنند و فکری بکنند و " واژه بجایی" را پیشنهاد کنند, لغتی که هم گمراه کننده نباشد و هم دقیق و قابل استفاده عموم

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

روز سبز پیروزی

در پیچ ِ کوچه ای, متروک و دور دست
آن سوی ِ کوره ای, نه در کوی ِ شاه ِ مست
ناچیز کلبه ای است, عمری پناه ِ من
دیواره پر شکست

بر میزی از بلوط در آن مکانِ تنگ
کهن دفتری ِ عزیز, کنارش پرچمی سه رنگ
هر صفحه پر غبار, و زگشت سال و ماه
کم نور و تیره رنگ

این همدم من است, کز روزگار ِ پیش
بی نام مانده است بر جایگاه خویش
از نشر و از بیان, محروم و بی نصیب
ممنوع و دل پریش

حال این نغمه های سبز, پر جوش و پر خروش
کز نقطه های دور, می آیدم به گوش
می سازدم جوان, می بخشدم امید
می گویدم بکوش

هنگام ِ جنبش است, هنگامه ِ نبرد
غوغای رستخیز, روز گسست ِ بند
جان می جهد به اوج , پا می کشد به راه
دل می تپد ز درد

لختی به جای خویش, می ایستم خموش
وانگه دوان دوان, خون در رگم به جوش
تا کلبه میدوم, در سر, وصال ِ خویش
می آرمش به پیش

پاکیزه می کنم, شیرازه اش ز خاک
گردش به آستین, سازم ز صفحه پاک
از گوشه ی بلوط, گیرم سلاح ِ خویش
پر نور و تابناک

انبوه توده ها, فریاد ِ عدل و داد
شاکی ز جور و بند,جوینده ی مراد
موجی برنگ سبز, بحری بدون مرز
توفنده همچو باد

من با خبر ز خصم, با صبر و با قرار
در بین آن گروه, جویای ِ کار زار
خوش میروم به پیش, کز روزگار ِ وی
خوش بر کشم دمار

فریاد می کشد, پیری به سر سیپد
سروی نه شاخ بید, در وی همه امید
ای یاوران به هوش, ای همرمان به پیش
دشمن ز ره رسید


سر نیزه ای ز خصم, پران و پر شتاب
آید بسوی ما, چون هاله و شهاب
گمراه و جاهل است, سر کرده ی ِ سپاه
راهش سوی ِ سراب

آن دفترم بدست, پویم به سوی شان
شعری از آن میان, از جنس پرنیان, خوانم برای شان
کان شاه ِ نیمه مست و ین شیخ ِ خود پرست
کر کرده گوش شان

رگبار های ِ خشم, ناگه ز هر دو سو
بارد ز بام و کو, گیرد نشان ِ او
نارد توان ِ جنگ , بازد ز چهره رنگ
از تخت خود فرو

پس آنگه, امیران ِ میدان, نگهبانِ ایران شوند
نباشد که گلهای ِ نو رسته در خون شوند
بندیان رها, زخمیان شفا, خنده ها به لب
همه, همه نغمه خوان شوند

۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

باز جویی از ایرانیان ساکن استرالیا , گامی شوم برای خاموش کردن فعالان حقوق بشری

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/04/100409_l08_iranian_australian_interrogation.shtml?s

به گزارش یکی از روزنامه های معتبر استرالیایی، دو تن از ایرانیان ساکن این کشور که سابقه
حضور در تظاهرات اعتراض آمیز به نتایج انتخابات ریاست جمهوری اخیر ایران در برخی از شهرهای استرالیا را داشته اند، در بازگشت به ایران بازداشت شده اند و مورد بازجویی قرار گرفته اند

The Australian

روزنامه چاپ استرالیا، در یکی از گزارش های خود در روز جمعه نهم آوریل ۲۰۱۰ میلادی (۲۰ فروردین ۱۳۸۹)، با اشاره به افزایش فعالیت های اعتراض آمیز و دموکراسی خواهانه ایرانیان در استرالیا پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران، نوشته است که در دو ماه گذشته دو تن از شهروندان استرالیایی متولد ایران، در هنگام بازگشت به این کشور در فرودگاه بازداشت شده اند

این گزارش می افزاید که در بازجویی های انجام گرفته از این دو نفر، به آنها عکس هایی نشان داده شده است که آنان را در تجمع های اعتراضی ایرانیان در شهر "بریزبن" در ایالت "کوئینزلند" استرالیا نشان می داده است. همچنین به یکی از این افراد که روزنامه از او با نام مستعار نام برده، فهرستی از فعالان سیاسی ایرانی ساکن در استرالیا نشان داده شده است و از او خواسته اند که آنها را شناسایی کند و در مورد آنها توضیحاتی بدهد

در ماه های پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خردادماه ۱۳۸۸ در ایران و همزمان با اعتراضات خیابانی مردم این کشور که به کشته و مجروح شدن عده ای از شهروندان ایرانی منجر شد، ایرانیان خارج از کشور هم با شکل دادن جنبشی گسترده در شهرهای مختلف جهان و از طریق تجمع های اعتراضی در برابر سفارت های جمهوری اسلامی خواستار رسیدگی به مطالبات خود شدند و از برخورد خشونت آمیز با معترضان ایرانی شکایت کردند

طی ماه های گذشته در چندین مورد، منابع خبری در سایت های اینترنتی فارسی زبان از بازجویی برخی از شرکت کنندگان در جمع های اعتراضی خارج از کشور به هنگام مراجعت به ایران خبر داده اند. اما تا به حال هیچ منبع مستقلی این گونه اخبار را تایید نکرده بود

زمزمه ها در مورد شناسایی معترضان ایرانی خارج از کشور تا آنجا اوج گرفت که حتی بعضی از ایرانیان در هنگام حضور در تجمعات اعتراضی به منظور جلوگیری از شناسایی، اقدام به پوشاندن صورت هایشان با شال و دستمال سبز کردند

تشکیل دادسرای ایرانیان خارج از کشور و نگرانی برخی از فعالان سیاسی

سفارت جمهوری اسلامی ایران در استرالیا هرگونه تلاش برای شناسایی ایرانیان معترض ساکن استرالیا را رد کرده است

مرتضی بختیاری، وزیر دادگستری ایران روز شنبه این هفته (چهاردهم فرودین ماه ۱۳۸۹) اعلام کرد که به زودی دادسرای ویژه ایرانیان خارج از کشور "به منظور پیگیری حقوق" و "حل مشکلات ایرانیان مقیم خارج" تشکیل خواهد شد

وزیر دادگستری ایران گفت: "۲ شعبه دادگاه بدوی، ۲ شعبه دادگاه تجدید نظر و تعدادی شعب دادیاری با اهتمام دادستان تهران در یکی از نواحی دادسرا به امور ایرانیان خارج از کشور اختصاص خواهد یافت"

شاید نفس اعلام این خبر نباید موجب نگرانی فعالان سیاسی خارج از کشور شود اما آنچه که مایه نگرانی بعضی از گروه های حقوق بشری از جمله "کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران" شد، پاسخ وزیر دادگستری ایران به سئوال یک خبرنگار در مورد پناهندگان سیاسی ایران و انگیزه های آنها برای پناهنده شدن بود

آقای بختیاری در پاسخ به این سئوال که بعضی افراد تنها برای اخذ پناهندگی خود را سیاسی نشان می دهند گفت: "دستگاههای قضایی و امنیتی در این شورا (شورای عالی هماهنگی ایرانیان خارج از کشور) نماینده دارند و درباره پناهندگان سیاسی تصمیم گیری های لازم را خواهند کرد"

مهران رفیعی، یکی از فعالان سیاسی مقیم استرالیا و از اعضای گروه "حامیان دموکراسی برای ایران" در گفتگو با روزنامه نسبت به تشکیل دادساری ویژه ایرانیان خارج از کشور ابراز نگرانی کرده و می گوید که بازجویی از این دو ایرانی مایه نگرانی و ترس ایرانیان خارج از کشور شده است

این در حالی است که سفارت جمهوری اسلامی ایران در استرالیا هرگونه تلاش برای شناسایی و جمع آوری اطلاعات در مورد ایرانیان معترض خارج از کشور و سپس بازجویی از آنها در داخل ایران را رد کرده است

روزنامه در انتهای گزارش خود به آزار و اذیت و تهدید بعضی از معترضان ایرانی در استرالیا توسط کسانی که از آنها به عنوان "طرفداران محمود احمدی نژاد" در این کشور نام برده شده اشاره می کند. اما در عین حال افشین نیکو سرشت یکی از فعالان ایرانی ساکن استرالیا می گوید با وجود گزارش های موجود در مورد این تهدیدها هیچ مدرکی در مورد ارتباط رسمی این افراد با دولت ایران در دست نیست

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

پسر ِ روح با ردان بنشست -- خاندان ِ امامتش قر شد

حکایت

باب آخر

عاقبت طایفه دزدان

طایفه دزدان عرب نما بر سر چاه نفتی نشسته بودند و منفذ دهان خلق بسته و رعیت بلدان از دست مکاید ایشان مرعوب و لشکر شیطان محبوب. مدبران مملکت در دفع مضرات ایشان مشاورت همی کردند که اگر این طایفه هم برین نسق روزگاری ولایت نمایند مملکت مضمحل گردد

پلشتی که اکنون گرفته است پای
به نیروی مردم بر آید ز جای

ولا کن طایفه دزدان حیلت ها کردند و آتش فتنه ها بر افروختند و نیکان را کرور کرور معدوم کردند و هر شریفی را مطرود خوانده و بر پیشانی هر خویش ِ رمیده ای, لقب مردود حک کردند و چه و چه
از قضای روزگار پسر زعیم طایفه در تقسیم غنایم منفعل شده و ملتمسانه دست نیاز به سوی مردودان دراز کرد مگر از آن نمد کلاهی حاصل آید اما سرش را هم بر باد داد

پسر روح با ردان بنشست
خاندان امامتش قر شد

به یمن این قر شدگی, طایفه دزدان متفرق و ذلیل و زبون شده و بساط ولایت در آتش کید خود خاکستر شده و خرمی به بستان بازگشت که گفته اند

دیو چو بیرون رود, فرشته در آید

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

هر گردی گردو نیس ولی آخر و عاقبت سید علی یف و باقی یف مثل همه

لابد خبر سرنگونی قربان بیک باقی یف حسابی ذوق زده تون کرده, حق هم دارین چون علی یف هم حسابی جا زده و به حداد غافل اف گفته که چرخای طیاره را روغن کاری بکنه و خودش هم شب و روز در کنارش آماده باشه
صد هزار بار بهش گفتن که با طناب پوسیده تزارها توی چاه نره ولی مگه به گوشش فرو رفت؟ دلش را خوش کرده به وتوی چینی و تانک روسی و جاهل ساندیسی, امان از دل غافل, ای کاش از داستان رفیق نیکولا عبرتی گرفته بود
بی خود نبوده که از قدیم گفتن

هم نشین تو از تو به باید
تا تو را در هچل نیندازد

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

رسوای ِ عالم - شعر سبز

به یاد زنده یادان پروانه فروهر و زهرا کاظمی

رسوای عالم

در دل نبوده ای, که بیرون کنم تو را
یاری نکرده ای, که یادی کنم تو را

شعری نخوانده ای که شوم مرغ ِ نغمه خوان
سبزت ندیده ام که سروی کنم تو را

با صد هزار خدعه برون آمدی که من
با صد هزار نکته مبادا کنم تو را

رسوای ِ عالمی شدی خود از سرخ ِ لاله ها
جهدی نکرده ام که رسوا کنم تو را

خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
رویت نشان دهم و هویدا کنم تو را

آن چشمهای ِ فروبسته, چرخد اگر به سوی من
چندین هزار نقش ِ ندیده, صف آرا کنم تو را

بالای خود در آینه ی چشم ِ من نگر
تا با خبر از ضارب ِ زهرا کنم تو را

پروانه وار کاش بر حرم ِ دوست بگذری
تا همنشین ِ ماتم ِ یغما کنم تو را

سیما و خطبه اگر به امانت به من دهند
با گفته ای, مردود ِ عالم ِ معنا کنم تو را

مهران رفیعی

۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

جاسوسی سفارت جمهوری اسلامی در استرالیا علیه دانشجویان فعال ایرانی

The Australianسه شنبه, ششم آوریل دوهزار و ده
جاسوسی سفارت جمهوری اسلامی در استرالیا علیه دانشجویان فعال ایرانی

سفارت جمهوری اسلامی ایران در کانبرا متهم شده است که در مورد فعالیت های آزادی خواهانه دانشجویان ایرانی در استرالیا به جمع آوری اطلاعات پرداخته و گزارش های تهیه شده را به ایران می فرستد, کشوری که منتقدین را مورد سخت ترین مجازات ها قرار می دهد

سخنگوی یکی از سازمانهای طرفدار دموکراسی گفته است که پس از آغاز جنبش جدید مردم ایران و گسترش تظاهرات حمایتی در خارج از کشور در سال قبل, دولت جمهوری اسلامی دانشجویان وابسته خود را به استرالیا اعزام کرده تا به آزار دانشجویان آزادی خواه بپردازند, در یکی از موارد , دانشجویی از طریق ایمیل به مرگ تهدید شده است

مبارزین دموکراسی و حقوق بشر برای ایران میگویند که ماموران سفارت با تهیه گزارش, عکس و فیلم فعالیت های آنها را به تهران ارسال میکند. یکی از دانشجویان فعال در دانشگاه موناش ملبورن گفته است که ماموران وزارت اطلاعات به پدر او در تهران گفته اند که فرزندش حق بازگشت به ایران را نخواهد داشت

این اتهامات در زمانی مطرح میشود که سازمانهای اطلاعاتی استرالیا در مورد فعالیت خشونت گرایان مورد حمایت ایران نگرانی های بیشتری پیدا کرده اند. منصور لقایی, روحانی ایرانی مقیم سیدنی, قرار است در ماه جاری از استرالیا اخراج شود, زیرا بر اساس ارزیابی سازمان اطلاعات استرالیا حضور وی خطری برای امنیت کشور به حساب می آید

۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

غم مخور

بلبل ِسرگشته باز آید به بستان, غم مخور
خانه ی ما هم شود روزی گلستان, غم مخور

در خیابان گر به رنگ ِ سبزه خواهی زد قدم
با بسیج ش گر زند شاه ِ پلیدان, غم مخور

یار ما در گوشه زندان و انکار ِ رقیب
خود همی داند خردمندِ جهان, زین غم مخور

مادر ِ غم دیده حالش به شود, دل بد مکن
وین شب ِ شومینه باز آید به پایان, غم مخور


حال اگر امر ِ ولی, بنیان کوری بر نهد
چون تو را نور ست پشتیبان, ز کوران غم مخور

هان! مشو نومید ازین نقصان و عیب
باشد اندر پرده نیرو های انسان, غم مخور

جان ما, در کنج ِ بند و وحشتِ شب های دار
تا بود یادت ندا و نام ِ ایران, غم مخور

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

امان از دو هوایی

روز اول تو بگفتی که همه مهر و وفایی
عهدی بسر آمد, نه مهری نه وفایی

خامشان عیب کنندم که چرا در تب و تابم
نتوانم که نبینم همه این بی سرو پایی

ای که گفتی مرو اندر پی سبزان ِ زمانه
ما کجاییم در این عصر تحول؟ تو کجایی؟

درد ما نیست ز برق دو چشمان و جور رقیبان
بل ز ظلم است و زندان, همه از نوع ولایی

پرده بردار زخال و زنخدان و سر زلف پریشان
خواری نشود یاری ازین رو ننمایی

خنده بر لب نتوانم زدن از دست خطیبان
این توانم که نیایم به جماعت, همه با قصد ریایی

هجر و درویشی و هفتخوان اقامت
همه سهلست, تحمل نکنم جور سپاهی و ردایی

روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر گلی نیست که دیگر بربایی

گفته بودم غم دل فاش کنم پیش حبیبان
چه بگویم؟ که سر از تن برود, تو اگر لب بگشایی

شمع را باید از این خانه بدر بردن و کشتن
تا که پروانه نبیند سیل این اشک ندایی

زیرک آن است کز بندِ کمندت بگریزد
بس که شیرین و قشنگ است, رهایی

جمله گویند برو دل به هوای دگری ده
دردی است غریب جانا, امان از دو هوایی