۱۴۰۱ آبان ۲۹, یکشنبه

مجسمه ابلیس در کنار کاج کریسمس




 

مجسمه ابلیس در کنار کاج کریسمس

در ظرف دو ماهی که از عمر انقلاب ایران می گذرد هنر اعتراضی در بریزبین رشد قابل توجهی داشته است. در این مدت هنرمندان شهرمان به همراه سایر فعالین اجتماعی موفق شده اند که پیام مردم ستمدیده کشورمان را بخوبی منتشر کنند.

در برنامه چشمگیر عصر شنبه نوزدهم نوامبر، که بر اساس فراخوان جهانی حامد اسماعیلیون برگزار گردید، هزاران نفر شرکت کردند. میدان وسیع کینگ جورج باز هم نقطه شروع و پایان راهپیمایی پر جمعیت مان بود. پوسترهای بزرگ و رنگی از قربانیان جنایات اخیر رژیم، بنر های طولانی و پرچم های سه رنگ ملی، شعار های هماهنگ و کوبنده مان براستی مورد توجه رهگذران قرار گرفت. حضور واحدهای سیار ایستگاه های تلویزیونی هم بیشتر از دفعات قبل بود.

از نوآوری های هنری این برنامه طراحی و ساختن مجسمه سیاهی بود که چهره واقعی خامنه ای را تصویر می کرد. این مجسمه عظیم را دو تن از هنرمندان محلی ساخته و در وسط میدان نصب کرده بودند. در فاصله کمی از مجسمه دیکتاتور، شهرداری بریزبین به روال معمول درخت کریسمسی برپا کرده بود که پر از نمادهای جشن و شادمانی بود. چه تضاد دل آزاری؟ ابلیسی که جان کودکان را می ستاند در کنار درختی که پر از هدیه های بابانوئل یرای بچه ها است.

دخترانی که بر طبل ها و سازهای کوبه ای می کوبیدند و با سرودها همراهی می کردند راویان خشم مردم ایران بودند. در قسمت هایی از این برنامه، جنبه های مختلفی از موارد نقض حقوق بشر در ایران توسط سخنران های متعدد بیان گردید. این برنامه اعتراضی ساعت چهار بعدازظهر شروع شد و سه ساعت طول کشید.

۱۴۰۱ آبان ۲۳, دوشنبه

سروِ ایران

 


 

ترا ای سروِ ایران دوست  دارم

که  همره  بوده ای با هر  تبارم

 

به گردِ   دامنت گر لاله  روید

ز خونِ هر جوان افسانه گوید

 

سحر بر شاخِ توخوشخوان نشیند

فغانی   سر   کند    شور  آفریند

 

تو که عمرت رسد تا عهدِ  کوروش

به چشمت دیده ای این سان  توحش؟

 

مغول آیا بِزَد افزون خسارت؟

ز آنچه می کند با ما  اسارت؟

 

سکندر  آمد  و آتش  بپا کرد

عنادی بدتر از اهلِ عبا کرد؟

 

کسی تیری بزد بر قلبِ کودک؟

و یا   رهبر بشد  با عقلِ اندک؟

 

نخواهم از خزان یابی  زیانی

نباشد فکرِ من   جز  باغبانی

 

گر آید اهرمَن نزدیکِ این باغ

جوابش می دهم  با آهنی  داغ

 

به  زودی   برفِتد  این   شیخ   سفاک

که خون جاری کند هر دم برین خاک

 

۱۴۰۱ آبان ۲۰, جمعه

رقص خدانور - به یاد خدانور لجعی که بدست مزدوران خامنه ای در زاهدان به قتل رسید

 


چرا رنجت دهد رقصِ   خدا نور؟

مگر هم لانه ای با جغدِ شب کور؟

 

فرو بر بسته ای چشمت به دنیا

فریبت می دهد اوهام   و رویا

 

نمی دانی   تو رسمِ   زندگانی

چه میدانی ز سور و شادمانی؟

 

حذر کن زان تبهکارانِ خونریز

ز بندِ   ابلهان  خود را   میاویز

 

به حرفِ زندگان یک دم بیندیش

شمارِ کشتگان دیگر مَکُن   بیش

 

نگشتی زین همه خون ها تو سیراب؟

نبینی    چهرهِ  مهسا    تو در خواب؟

 

نگیرد حرصِ تو یک لحظه سیری؟

چرا  خامی  کنی  در  عهدِ   پیری؟

 

بخواندی     ملتی نادان   و    گمراه

چه داری جز سپه جمعی تو همراه؟

 

چو  دیدی آخر ِ دورانِ   صدام

چرا بد  می کنی ای شیخِ بدنام؟

 

بگوشت می رسد فریادِ دشنام؟

نیابی معبری دیگر از این دام

 

فرو  افتی   ز تختِ  بی  ثباتت

نمی پاید در این طوفان سپاهت

۱۴۰۱ آبان ۱۹, پنجشنبه

کبوتر خونین



نظر کن  بر پر و بالِ   سپیدم

ببین نقشِ حرم با خون کشیدم


نشانِ  لانه ام گلدسته ها   بود

من از دیوانگی منزل  گُزیدم

 

ز پروازم  ترا  من شاد  کردم

بسی حرفِ گران از تو شنیدم

 

ندیدی جز وفا در خُلق و خویم

چرا تیر و کمان  دستت بدیدم؟

 

بهارِ عمرِ من پر پر    بِکردی

مگر از عمر تو من دانه چیدم؟

 

سرابِ دیده ام حوضِ حرم بود

بدست مومنان در خون   تپیدم

 

فشاندم رنگِ خود بر چهرهِ دین

جزایِ آن   خطا  حالا   چشیدم

 

تلف کردم تمام وقت  خود را

به کویِ معرفت اینک رسیدم

۱۴۰۱ آبان ۱۷, سه‌شنبه

عاشقانِ پروازیم


 

 

از زبونِ این زندان

وز زیانِ این ایمان

ما به فکر پروازیم

تا سرایی  به سبکِ  نو سازیم

 

اهل رشت و سراب و اهوازیم

چون بلوچ و کُرد و قشقایی

هم صدا  و همسازیم

یا ز نسلِ دلاورِ زابل

یا نویدی ز کوی شیرازیم

 

جز سپاهِ اهریمن

جز بسیجِ خون آشام

جز نظامِ ویرانگر

بر کسی نمی تازیم

 

عاشقانِ پروازیم

در سپهر خونین فام

در نبردِ آزادی

بر فراز هر بازیم

ما براندازیم