۱۴۰۱ بهمن ۹, یکشنبه

بر افراشتن پرچم شیر و خورشید بر فراز خانه ایرانیان کویینزلند

 





امروز یکشنبه بیست و نهم ژانویه سال دو هزار و بیست و سه میلادی، نهم بهمن ماه هزار چهارصد و یک شمسی، طی مراسم با شکوهی پرچم ملی مان بر فراز خانه ایرانیان کویینزلند به اهتزاز در آمد. پیش از آن تمام عکس ها و نشانه های رژیم اسلامی جمع آوری شده و در سطل های زباله انداخته شده بودند. این حرکت اولین اقدام هیات مدیره جدید کانون ایرانیان بود که در انتخابات دو هفته قبل به پیروزی رسید. موفقیتی که حاصل تلاش گروه بزرگی از طرفداران خیزش اخیر مردم ایران می باشد.

این برنامه ساعت ده صبح در محل کانون ایرانیان کویینزلند، واقع در محله میلتون بریزبین، آغاز شد و به یکی از زیباترین و شیرین ترین خاطره های جمعی مان تبدیل گردید. از هفته قبل، منتخبان جامعه و همکاران ایشان مشغول تدارک این برنامه بی نظیر بودند و براستی که در انجام کارشان سربلند شدند.

در طی برنامه یکی از نمایندگان دولت محلی بریزبین به نمایندگی از طرف شهردار صحبت کرد و خوشحالی خود را از خیزش مردم ایران و شرکت در چنین جشنی ابراز نمود. نماینده ای از طرف شورای گروه های قومی کویینزلند هم در مورد اهمیت اینگونه مراسم حرف زد و از امکانات وسیعی که کشور و دولت استرالیا در اختیار مهاجران می گذارد و باعث رشد و سعادت آنها می شود قدردانی کرد.

یکی از فعالان فرهنگی هم در مورد پیشینه و ارزش پرچم شیر و خورشید سخن گفت و مورد تشویق حاضران قرار گرفت. سپس صندوق حاوی پرچم شیر و خورشید توسط یک گروه سه نفره به محوطه مقابل خانه ایران حمل گردید و آنگاه  در حالیکه سرود "ای ایران" نواخته می شد و بسیاری دست های راست را بر سینه شان  گذاشته بودند، این پرچم زیبا با ادای احترام فراوان به اهتزاز در آمد.

در ادامه برنامه سرپرست کانون ایرانیان  ضمن تشکر از حضور مردم در مراسم برافراشتن پرچم، از جامعه ایرانیان کویینزلند دعوت کرد که برای گسترش خدمات کانون و حمایت بیشتر از انقلاب زن، زندگی، آزادی با هیات مدیره جدید همکاری کنند. او گفت که هیات مدیره منتظر دریافت نظرات اعضای کانون است و درهای کانون به روی همه باز خواهند بود.

در خاتمه و پس از اهدای جوایزی به مقاماتِ مهمان و همچنین پذیرایی از شرکت کنندگان، این مراسم بطور رسمی در ساعت یازده و سی دقیقه به پایان رسید.

علیرغم هوای گرم و آفتاب سوزان تابستان، بسیاری از شرکت کنندگان تمایلی به ترک محل نداشتند و به طور خودجوش و در حالیکه پرچم هایشان را به حرکت در آورده بودند، مشغول رقص و پایکوبی شدند. نوازندگان هم به شوق آمدند و صحنه هایی فراموش نشدنی خلق شدند، به خصوص با اشک هایی که بی اختیار سرازیر می شدند و فریاد هایی که نامِ مهسا ها و رهنورد ها را تا دوردست ها می بردند.

 

مهران رفیعی

بریزبین استرالیا

۱۴۰۱ بهمن ۶, پنجشنبه

بیعت چند میلیونی با روح الله خمینی چگونه ایجاد شد؟

 


بیعت چند میلیونی با روح الله خمینی چگونه ایجاد شد؟

محمدرضا شاه پهلوی در آخرین مصاحبه مفصلی که پیش از مرگ خود در کاخ قبه قاهره انجام داد نظرات خود را در مورد اوضاع آن روزگار با صراحت بیان کرده است (1). این مصاحبه توسط سردبیر نشریه معتبر واشنگتن پست انجام شده و در ماه مه سال 1980 انتشار یافته است، یعنی در حدود دو ماه قبل از مرگ پادشاه. از جمله موضوعات مطرح شده در این مصاحبه دو ساعته، وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 می باشد. شاه با صراحت ادعا می کند که غرب و بخصوص ایالات متحده آمریکا و انگلستان و رسانه های آنها نقش مخربی در سرنگونی او بازی کرده اند.

او می گوید: "غرب خواستار استقرار همین رژیم اسلامی بود و شاید تصور می کرد که با حربه اسلام می توان کمونیسم را مهار کرد". او از غرب می پرسد: "بسیار خوب، آیا به آنچه می خواستید دست یافتید؟ آیا خرسندید؟ آیا اکنون حقوق بشر در ایران رعایت می شود؟".

او به موضوع اقامت اولیه در مصر و عدم پرواز مستقیم به امریکا هم اشاره می کند و می گوید: "برخی می گفتند چرا باید به جایی بروم که چنین کاری با من کرده است؟".

در مصاحبه ها و نوشته های دیگری هم شاه عصبانیت خود  را از سفر مخفیانه ژنرال هایزر به تهران آشکار می کند. رابرت هایزر که معاون فرمانده نیروهای ناتو در اروپا بود در دی ماه 1357 وارد ایران شد تا سران ارتش ایران را ترغیب و مجبور به همکاری با روحانیون و نزدیکان روح الله خمینی کند.  

  شاه‌ بعد ها این جملات را در خاطراتش نوشته است :"رفت‌ و آمدهای‌ ژنرال‌ هایزر همیشه‌ از پیش‌ برنامه‌ریزی‌ می‌شد؛ امّا این‌ سفر درهاله‌ای‌ از ابهام‌ کامل‌ فرو رفته‌ بود. ورودش‌ را خیلی‌ مستور نگاه‌ داشته‌ بودند. البته ‌نظامیان‌ آمریکایی‌ با هواپیماهای‌ خودشان‌ سفر می‌کردند و خیلی‌ طبیعی‌ بود که‌ بتوانند هنگام‌ ورود به‌ پایگاه‌های‌ نظامی‌شان‌ در ایران‌ تشریفات‌ اداری‌ معمول‌ را نادیده ‌بگیرند". وی‌ مدعی‌ است‌: "در اوایل‌ ژانویه‌ با تعجب‌ خبر شدم‌ که‌ چند روز است‌ ژنرال‌هایزر در تهران‌ به‌ سر می‌برد... ژنرال‌ هایزر شخصیت‌ کوچکی‌ نبود، در مقام‌ معاون ‌فرماندهی‌ ناتو چند نوبت‌ به‌ تهران‌ سفر کرده‌ بود و همیشه‌ هم‌ قبلاً تقاضای‌ شرفیابی‌می‌کرد".

در سال 2008 نشریه لس آنجلس تایمز در مقاله ای به تشریح نقش دولت آمریکا در سقوط شاه پرداخت (2).  در این مقاله می خوانیم: " مدارکی که به تازگی از طبقه بندی خارج شده اند نشان می دهند که در دهه هفتاد میلادی دولت های نیکسون و فورد شرایطی ایجاد کردند که باعث بی ثباتی در ایران شدند و به سرنگونی رژیم شاه کمک کردند.". علت اقدام دولت آمریکا نارضایتی آنها از نقش شاه در افزایش ناگهانی قیمت نفت بوده است. این مدارک نشان می دهند که هنری کسینجر، وزیر خارجه پیشین آمریکا، از مخالفان این سیاست بوده و به آنها هشدار داده است.

حال بیایید نگاهی به اوضاع داخلی ایران در همان سال ها بیندازیم. در مرداد ماه  سال 1353 تعداد زیادی از مطبوعات با سابقه را تعطیل کردند. مجله فکاهی توفیق را سه سال پیش از آن بسته بودند. جزییات این موضوع را دکتر علی بهزادی، سردبیر مجله سپید و سیاه، در "شبه خاطرات" خود شرح داده است (3). چند ماه بعد هم کلیه احزاب سیاسی را منحل کردند تا حزب رستاخیز تاسیس شود و سیستم تک حزبی پیشرفت ها را سرعت بخشد.

از مصاحبه بسیار مفصلی که در سوم آبان ماه 1355 دکتر امیر طاهری، سر دبیر وقت کیهان، با شاه انجام داده است می توانیم ایران آن روزگار را از دریچه چشم پادشاه ببینیم (4). این مصاحبه به مناسبت سالروز تولد پادشاه انجام شده است، یعنی آخرین جشن تولد مجللی که در ایران برگزار گردید.

می بینیم که در آن زمان، از نظر پادشاه  کوچک ترین نگرانی از به قدرت رسیدن روحانیون وجود نداشته است. جالب است بدانیم که روحانیون انقلابی هم نظر کاملا مشابهی داشته اند، یعنی همان کسانی که دو سال بعد بطور غیر منتظره ای به قدرت رسیدند و به سرعت حاکم مطلق شدند. عبدالله نوری که از مهره های مورد علاقه روح الله خمینی بود و به مقامات بالایی هم رسید، این موضوع را به صراحت نوشته است. به نوشته او، در سال 1355 روح الله خمینی و اطرافیانش هیچ امیدی به دستیابی به قدرت نداشته اند. در آن زمان آشنایی مردم کوچه و بازار ایران با خوانندگان، هنرپیشه های سینما، کشتی گیرها، فوتبالیست ها خیلی بیشتر از روحانیون بود، بخصوص با روح الله خمینی که به صورت پیرمردی تبعیدی و فراموش شده در گوشه ای از نجف زندگی می کرد.

در سال 1355 با انتقاد علنی جیمی کارتر از وضعیت حقوق بشر در ایران و گزارش رسانه های غربی در باره بد رفتاری ساواک با زندانیان سیاسی وضعیت جدیدی در مملکت ایجاد شد. برگزاری شب های آزاد شعر در پاییز 1356 نشانه ای بود از باز شدن فضای سیاسی کشور، جلسات شعر خوانی و سخنرانی های انتقادی که در یک انجمن فرهنگی وابسته به سفارت آلمان غربی آن زمان برگزار گردید.

در سال 1357 وقتی که صدام حسین روح الله خمینی را از عراق اخراج کرد، فرانسه برایش فرش قرمز گسترد و بهترین امکانات را در اختیارش گذاشت. اطلاعیه های او از شبکه بی بی سی انگلستان پخش می شد و اعتصابات و تحصن ها و اعتراضات سراسری شکل می گرفتند.

در حالیکه در پاریس  نمایندگان دولت آمریکا بطور مخفیانه با اطرافیان خمینی، بخصوص دکتر ابراهیم یزدی، مذاکره می کردند، در تهران سفرای آمریکا و انگلستان از شاه در مورد تاریخ خروجش از کشور می پرسیدند.

ژنرال رابرت هایزر هم در سفر یک ماهه خود به تهران کنترل ارتش شاهنشاهی را آهسته آهسته به اطرافیان خمینی واگذار می کرد.

ابراهیم یزدی که تقریبا هر روزه با رسانه ها گفتگو می کرد اصرار داشت که لهجه آمریکایی خود را برجسته تر کند و حتی کلمات زبان مادری را مثل خارجی ها تلفظ کند. صادق قطب زاده هم سخنگوی دیگر خمینی بود، همان شخصی که در پرواز معروف ارفرانس از پاریس در کنارش نشسته بود. صادق قطب زاده خوش لباس هم با دوست دختر کانادایی خود ساکن پاریس بود و مشتری گرانترین رستوران های شهر.

خمینی می گفت که سودای حکومت ندارد و به صورت طلبه ای سال های پایانی عمر خود را در قم سپری خواهد کرد. می گفت به آزادی بیان پایبند است و حتی کمونیست ها هم اجازه فعالیت خواهند داشت.

وعده های وسوسه کننده او، یعنی  آب و برق و مسکن مجانی میلیون ها ساده دل را شیفته او کرد. ادعا می کرد که هر ایرانی سهم نفت خود را بطور عادلانه دریافت خواهد کرد. می گفت که پس از سرنگونی شاه از ظلم و تبعیض خبری نخواهد بود.

و اینگونه بود که بیعتی میلیونی برای روح الله خمینی طراحی و اجرا گردید و همگی دیدیم که چه شد.


 

پانوشت ها:

1-

https://www.washingtonpost.com/archive/politics/1980/05/27/shah-regrets-his-policy-of-surrender/5db2d433-812d-493c-a15f-0b323a858e97/

2-

https://www.latimes.com/archives/la-xpm-2008-oct-17-fg-shah17-story.html

3 –

https://www.goodreads.com/book/show/6709461

4 -

https://www.youtube.com/watch?v=yNnqP-gHRNc

 

 

۱۴۰۱ بهمن ۱, شنبه

روزِ مرگِ سپاه - به مناسبت پایان کار تروریست های انقلاب اسلامی


 

در زمانِ حاکمی  پیر و پلید

این  سپاهِ  لعنتی  آمد   پدید

چون  قسی بود آن فقیهِ  خود پرست

ریشه هایِ این ستم  در خون نشست

جانشین ش گویِ سبقت را  رُبود

از امیران  تهمتِ  پیشین   زدود

بر سرایِ معرفت  هر  دم  بتاخت

گردِ سروانِ زمان زندان بساخت

دائما از نُصرتی در جنگ   گفت

شام  را  با شهوتی  نا کام  خُفت

چون سپاهی بر سرِ مجلس نشست

بر دهانِ   مردمان   قفلی    ببست

آن دگر با حیله ای  داور   بشد

گاهِ    کُشتن  مانعِ   حاکم   نشد

هر به خون آلوده ای سردار گشت

مُرشدش   آن وحشی   تاتار گشت

کرد غارت ثروت این خاکِ پاک

کی بگردد   از  فسادی   بیمناک؟

حرصِ حاکم در زمان چون گشت بیش

تیغ    او  از مرزِ   میهن   رفت   پیش

خود فِتاد اندر چَهی کان را بِکَند

جاهل از کردار خود بیند  گزند

روز ِ مرگ این سپه اینک  رسید

کس    نتابد  سلطه ِ دیوِ      سپید

چون سپاه و بیت او آید فرود

تا ثریا می رود بانگِ سرود

 


۱۴۰۱ دی ۲۶, دوشنبه

خونریز - در اعتراض به نطق های سیدعلی




ای که ریزی خون تازه بر زمین

عزم ما زیرت کشد از روی زین

مردمان خسته را خوانی به خویش

تا بگویی بس دروغ از عهد پیش

نیست دیگر دوره منبر نشین

نان ز کار آید نه از بازار دین

یا نداری منطقی در گفتگو

یا بترسی از کلام  رو برو

محمل حرفت نباشد جز فریب

گر چه بازی می کنی نقش نجیب

کس ندارد باوری بر یاوه ات

بی سبب زحمت دهی بر چانه ات

گر نبندی گوش خود بر دادها

روز و شب رنجت دهد فریادها

آنچه گوشت می درد آن نیست باد

مادری از کودکش آرد به یاد

از خمینی بیش از این یادی مکن

در کویر خاوران شادی مکن

در زمان تلخ او دل ها فسرد

جز زیان از دست او میهن نبرد

کی طلایی خواندش وجدان پاک؟ 

عهد دفن عاطفه در قلب خاک

دل دگر بر دولت وارث مبند

می رود او هم چو آن نوری به بند

دم فرو بند و ز کس خونی مریز

راه تو اینک فقط باشد گریز





۱۴۰۱ دی ۲۲, پنجشنبه

فردا چرا؟ پیام سیدعلی به خودی ها از بازداشتگاه موقت

 


 

رفته ای  تا بیتِ  ویرانم،   ولی حالا   چرا؟

اَشتَری، حالا که پُشتش خم  شده  ناجا چرا؟

یا رَبا، آن سفرهِ رنگینِ بی همتا چه   شد؟

قاتقِ  هر روزِ ما   اینک شده   حلوا چرا؟

جنسِ اعلا تا  ثریا  می بَرد  با  خود مرا

عادلا، پنهان بکردی رازِ خود از ما چرا؟

اکبری، بی اِذن ما  هرگز نمی کردی  شنا

ظهر سردی بی محافظ رفته ای  آنجا چرا؟

طائبا، از عزلِ خود زِر زِر نکن چون نازیان

پس  ندانی  ملتی       نفرین کند  ما  را  چرا

قاسما، از هجرتت در آتشی جانم  بسوخت

کس   نداند   دشمنی  با  ظالمی  شیدا چرا؟

مجتبی، آخر تو هم در دخمه ات افتی به دام

گر  توانی از دری  خارج شوی  فردا چرا؟

ای خدا، من حاضرم تا از جهان هجرت کنم

لاکنا،  حالا  که  چهچه  می زند  گلپا   چرا؟

 

۱۴۰۱ دی ۲۰, سه‌شنبه

نیست باد - در اعتراض به اعدام جوانان آزاده

 


 

با  تو هستم  ای ففیهِ خود پسند

خود بسانِ قاتلان  افتی به  بند

نیست خُردی از خِرد در خویِ تو

هر کمانگر زه  کِشد در سوی ِ تو

زان که کَردی فتنه ها در هر سرا

سیلِ خون  ویران   کند  بیتِ  ترا

بیش از این سنگین مکن آلامِ ما

خون نبینی می چکد از  بامِ  ما؟

در   میان   ابلهان   گشتی      اسیر

چون کِشاندی گِردِ خود جمعی حقیر

گر نداری وحشتی بیرون بیا

از درونِ دخمهِ رنگ و ریا

تا ببینی  مردمِ   بی تاب  را

هم شتاب و بستر سیلاب را

بسته هر راهی  بجز راهِ  فرار

دل چرا بندی تو بر آونگِ  دار؟

لحظه ای اندیشه کُن ای جان ستان

کس    نبندد  کورهِ         آتشفشان

آتش است این بانگِ نای و نیست باد

هر که   این آتش ندارد   نیست   باد

در سکوتِ نیمه شب پرواز کن

عُزلتی   فارغ ز خون آغاز کن

گر بمانی  بی گمان  گردی   زبون

می شوی با مشتِ دُختان سرنگون

 

۱۴۰۱ دی ۱۷, شنبه

توبه هاله - به مناسبت حمله احمدی نژاد به نظام

 

توبهِ هاله



ز خوابِ زمستان چو هر خرس خاست

ز محمود  بشنو کنون حرفِ     راست

گر از هاله دیگر نبینی  نشان

بدان کو جدا شد ز فتنه گران

چو نوری نتابد ز فرقِ  سرش

سپاهی نچرخد به دور و برش

گر امروز گوید سخن هایِ راست

دگر مو نباید   کشیدن  ز   ماست

بگوید    چرا  رایِ   مردم  ربود

به روزی که سلطان ستم را ستود

چرا شغلِ عالی  به  کُردان بداد

بَبو را زبان دان و دکتر بخواند

ببوسید   غمدارِ بیگانه   را

نپرسید غم هایِ همخانه را

به پای مُعمِم چو برگی   فتاد

رهِ مختلس را به دولت گشاد

سپاهی به  دریایِ ثروت رسید

بسیجی ز حلوایِ  کشور چشید

نباشد  کنون  وقتِ پشتک   زدن

که خون ها مَکیدی تو ازهر بدن

مپندار ملت  فریبت    خورد

دروغ  و تقلب  ز خاطر بَرَد

اگر توبه  کردی حقیقت بگو

ز اسرار بیعت، ز رازِ مگو

رییس   فقیهان   ندارد    خبر

که دوران شومش بیامد به سر

به اعماقِ بیتش کُند خُر و پُف

بگردد مُعَلق   به سیلی ز تُف

 

۱۴۰۱ دی ۱۵, پنجشنبه

داغِ موشک - به مناسبت سومین سالگرد فاجعه شلیک به هواپیمای مسافربری

 

داغِ موشک


 

سه سال از جنایت به سختی  گذشت

زمانِ    بیانِ    حقیقت        نگشت؟

سپاهی  نگوید کلامی  ز  راز

که حاکم  بنازد به  دستانِ  باز

بگفته اصابت در آن شب   رواست

شررهایِ  موشک چو نورِ خداست

ز ظلمی که آن شب بر این خانه رفت

دگر داغِ  موشک ز  دل ها      نرفت

زمستان   نرفت و بهاران نشد

مکانِ اصابت  پر از لاله  شد

نیاسود     مادر   ز رنج   جفا

که هرگز ندیده ز شیخان  وفا

ز جور ولایت   پدر گشته   پیر

که یوسف بمانده به چاهی اسیر

حنای حکومت چه بیرنگ بود

گر آتش نباشد فریب است دود

زمان   اسارت  بیاید  به    سر

که ملت نخواهد شهی خیره سر

کنون بانگِ مردم   بیاید   به  گوش

سخن ها ز داد است و خلعِ  وحوش

حقیقت   بگردد  سرانجام   فاش

چو مهرِ فروزان تو دلگرم باش

 

 

 

۱۴۰۱ دی ۱۳, سه‌شنبه

فرار ِ مجتبی

 


 

ز گندی که هر جا بزد مجتبی

دگر کس  بترسد که پوشد عبا

به  سرعت رُباید  طلایِ سیاه

به فرمانِ والی، ز  زورِ سپاه

رقیبی  ندارد به   صنفِ     ریا

گِرا از دو سو گیرد این بی حیا

بگیرد ز بابا   و عادل  کمک

که سازد بسیجی به سانِ یدک

گمارد غلامان  به   فرماندهی

که ترسد ز برگشتِ شاهنشهی

به قصد تناسل به لندن رود

قشونِ کنیزان به همره برد

کلامش نباشد بجز حرفِ مفت

که در دین حقیقت  نباید بگفت

ز عدل و مروت ندارد خبر

به سروانِ میهن بکوبد  تبر

نخواهد که شاکی شود  سرفراز

به زندان    کشد  قاضیِ  پاکباز

زِ صندوق آرا بدُزدد  بسی

بگوید به این قومِ دانا خسی

بخواند  نمازی به پشتِ    پوتین

بسازد حصاری  چو دیوار چین

به مُطرب بگوید سرودی بساز

که کودک بخواند به وقتِ نماز

ز طغیانِ مردم کنون خشمگین

که ملت   نتابد  دگر تیغِ   دین

بلرزد ز  فریادِ  زن - زندگی

که مُلا  بخواهد ز زن  بندگی

زمانش رسیده  که بندد فِلنگ

به زندان بیفتد ستمکارِ خِنگ