۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

شهر زیبا






شهر زیبا
مقدمه
با توجه به مسائل روز و نیز اینکه در اواخر ماه نوامبر, فیلم "در باره الی" ساخته اصغر فرهادی در فستیوال آسیا پاسیفک در گلدکوست استرالیا به نمایش در میاید, کانون ایرانیان کویینزلند و هواداران دموکراسی در ایران, فیلم "شهر زیبا" را بر روی اکران آوردند. در این فیلم ,کارگردان با دیدی هنرمندانه, به موضوع قصاص, دیه و اعدام نو جوانان می پردازد
هر چند که "شهر زیبا" در حدود شش سال قبل ساخته شده, به اکران عمومی رفته و مورد استقبال گرمی قرار گرفته است, اما بر خلاف بسیاری از فیلم های دیگر, اطلاعات بسیار کمی در مورد آن, بر روی اینترنت می توان یافت
این چند سطر تلاشی است برای رفع این کمبود, باشد که انگیزه ای شود برای دست به قلم بردن اهل فن و یا انتشار مطالب موجود بر روی اینترنت
***
"شهر زیبای" اصغر فرهادی, روایت دیگری است از پرواز ملکوتی مرغ عشق در آسمان نا زیبای ما. اعلاء در کانون داستانی است عاشقانه در بستری از واقعیت های نا هنجار و درونی اجتماع بیمار مان. بیننده فیلم, به ناگاه خود را در مقابل چنان مثلثی ازعشق می یابد, که نه عشقش متداول است و نه مثلثش متقارن
اعلاء, عاشقی که در راسی از این مثلث قرار گرفته, گویی خود "فرهادی" دیگر است. اگر فرهاد نظامی, برای نفوذ در قلب شیرین, مجبور به شکافتن دل سنگین کوه بیستون بود, فرهاد فرهادی, برای نجات جان دوست خود, ناگزیر از نرم کردن دل ابوالقاسم است که از سنگ خارا هم سخت تر شده است
در مقابل اعلاء, فیروزه را می بینیم که او هم به سان "شیرین" اسیر عشقی سرکش است ولی او هم عنان خرد را بدست شبدیز هوس نمی سپارد و برای وصال تن, روان را به پستی نمی کشاند
"شیرین" فرهادی در دامنه های بکرو سرسبز شمال آرارت زندگی نمی کند بلکه در کنار ریل های آهنین قطار, در دامنه های جنوبی و خشک البرزی که بدست ما آلوده و چشم خراش شده اند
فیروزه, نه تنها برادر زاده مهین بانو پادشاه ارمنستان نیست, بلکه در زمانه ای زندگی میکند که سنت گرایان به هیچ بانویی اجازه نسشتن بر صندلی حتی وزارت را هم نمی دهند, چرا که به زعم ایشان, زن ضعیفه ای بیش نیست. او نه شبدیزی دارد و نه فراغتی برای رفتن به شکار تا شاپور نقاش, تصاویر افسونگرانه ای از خسرو پرویز را در سر راهش بگذارد و او را گرفتار طلسم عشق کند. او بچه بغل, به بیمارستان میرود تا شکم هر دو را شرافتمندانه سیر کند. از پدر فرزندش هم جدا شده چون نانی که از معتاد کردن دیگران بدست میامده , از گلویش پایین نمیرفته است, اما شور بختانه مجبور است که این جدایی را از دید دیگران مخفی کند تا راحتش بگذارند, در جامعه سنتی, زن نیازمند سایه مرد است, حتی اگر معتاد و بزهکار باشد
اکبر, راس سوم این مثلث عشق, برادر کوچکتر فیروزه, در انتظار طناب اعدام, روزهای مانده تا هجده سالگی را در زندان, یکی یکی می شمارد. این پسر بی سرپرست و تشنه محبت, در شانزده سالگی در دام عشقی کودکانه می افتد, تا کم تجربگی عشاق نوجوان, بی خردی و نامهربانی پدر معشوق و سنت های منسوخ اجتماعی, دست بدست هم دهند و او را به ورطه نابودی بکشانند
عشاق نوجوان که امیدی به وصال نمی بینند, جان باختن در راه عشق را تنها راه نجات می یابند
در اجرای این نقشه کودکانه و نا تمام مانده , ملیحه جان می سپارد و اکبر به عنوان قاتل, به پشت میله ها میرود تا بدار آویخته شود
اکبر هم بسان "خسرو" در نو جوانی عشق اسیر شده است, اما چون تنگدست است برای وصال نه از خزانه سلطنتی بلکه از جان مایه می گذارد و به دام می افتد. بر خلاف خسرو, به اکبر فرصتی داده نمی شود تا دل به هر مهرویی ببندد و بدنبال تمنا های دل از بارگاه امپراطور روم تا عشرتکده شکر اصفهانی را بیازماید تا سر انجام پی ببرد که معشوق حقیقی اش, همان شیرین است
فقر و نیاز و بی کسی, اعلاء را به جرم دزدی روانه زندان میکند, همان بندی که در محله شهر زیباست و در آن, اکبر در وحشت پا گذاشتن به سن قانونی است, روز و شب کابوس می بیند, صمیمتی بین این دو شکل میگیرد
وقتیکه اعلاء از پشت میله ها بیرون میاید, تلاش برای نجات جان اکبر , فیروزه را در سر راهش قرار میدهد, تا خود گرفتار عشق این دختر پاک وبی پناه شود
فرامرز قریبیان که نقش ابوالقاسم, پدر ملیحه دوست دختر مقتول اکبر, را بازی میکند, با توانایی و پختگی هنریش , بافت سنتی جامعه را به تصویر می کشاند. این پدر سیاهپوش و متدین, قصاص را بر عفو ترجیح میدهد اما برای اجرای حکم شرعی توانایی مالی ندارد. وقتیکه به او میگویند خونبهای دخترش, نصف خونبهای اکبر است, و پرداخت نیمه دیگر به خانواده اکبر, تنها راه رسیدن به هدف است, به هر دری می کوبد, حتی فروش خانه مسکونی خود, که همه تلاش هایش با همت اعلاء و همکاری همسر ابوالقاسم بی نتیجه می مانند
آهو خردمند در نقش همسر دوم ابوالقاسم, که خود قربانی دیگری ازخشونت ها و بیرحمی های وی است, قصاص را عاقلانه نیمداند و به چاره جویی می پردازد
نهایتا پدر مقتول, با این پیشنهاد موافقت میکند که اگر اعلاء با نا دختری افلیج او ازدواج کند و دیه دخترش را نیز بپردازد, او هم در مقابل از قصاص اکبر چشم می پوشد, و خونبهای بدست آمده را هزینه معالجه نادختری خواهد کرد
اعلاء بر سر دوراهی است, عشق سوزانش به فیروزه و تعهدش به نجات جان اکبر, دوستی که خود در راه دل دادگی, به دام افتاده است
در داستان خسرو و شیرین, گنجوی, پایان غم انگیز این دلدادگی را برایمان بازگو میکند تا یاد مان نرود که " در مسلخ عشق نکشند جز نکو را
حسرو که نهایتا برای وصال شیرین, در مقابل شروط او گردن خم کرده است, از عشق پاک فرهاد به همسرش رنج می برد. او که از هر چاره ای برای منصرف کردن فرهاد, بازمانده است, دست به خدعه میزند و با انتشار خبر دروغین مرگ شیرین, او را از پای در میاورد, چرا که برای فرهاد, مرگ از زندگی کردن پس از شیرین, شیرین تر است
خسرو در نبرد قدرت بدست شیرویه, برادر خود, از پای در میاید, و شیرین هم برای آنکه تسلیم خواست نفسانی او نشود, جان به جان آفرین می سپارد تا داستان این هر سه دلدادگان برای همیشه جاودان شود
فرهادی پایان این ماجرا را برایمان نمی گوید تا بیننده در حالی سالن نمایش را ترک کند که کماکان حلقه طناب بر بالای سرش می بیند, و پرسش هایی در ذهنش شکل میگیرند
از جمله این سئوالات اینکه, اگر قدرت شعله های سرکش خشم و وسوسه های ویرانگر انتقام جویی انسان چنان است که می تواند دل او را از سنگ خارا هم سخت تر کند, دامنه توانایی های خرد راهبر و روح لطیفش تا به کجاست؟
اگر تلاشهای اعلاء به نتیجه برسد و اکبر از این مهلکه جان سالم ببرد, چه کسی جان سایر اکبرها را نجات خواهد داد؟ زمانیکه میدانیم تعداد اکبر ها بسیار است ولی شماره دوستانی از جنس "اعلاء" نادر و کمیاب
از نظر هنری, این فیلم امتیازات فراوانی دارد, جریانی روان و یکدست, فاقد حاشیه های دور انداختنی, حرکت ها و مکث های هنرمندانه دوربین, دیالوگهای منطقی و طبیعی, بازیهای خوب و باور کردنی, و موسیقی متنی همخوان و همراه
فیلمساز توانایی آنرا دارد که بدون توسل به عواملی نظیر خشونت, بیننده را به دنبال خود بکشاند, ولی به هیچوجه این را نباید به حساب انکار و یا دست کم گرفتن وجود خشونت در جامعه گذاشت, ما مستقیما شاهد کتک خوردن های فیروزه نیستیم ولی ازپرتاب شدن او به کوچه, درد ضربات مشت و لگد را بر بدن خود احساس می کنیم. از گفته های شکوه آمیز زن ابوالقاسم هم همینطور, " آیا شده که دستت را جز برای کتک زدن, بطرف من دراز کرده باشی؟"
هرگاه ناخواسته, توجه بیننده از جنبه های حماسی این داستان عشقی دور شود, اشاراتی هنرمندانه به کمکش میاید, از جمله تصویر جهان پهلوان, بر دیوار غذاخوری, همانجا که نوازنده دوره گرد "سلطان قلبها" را می نوازد و می بینیم که چگونه عشق می تواند, دو سلطان را نه در اقلیمی بلکه در کنجی هم بگنجاند
اصغر فرهادی سینماگری است که می تواند در عرصه بین المللی هنر هفتم, شگفتی آفرین شود
بازیگری هنرمندانی چون ترانه علیدوستی و اکبر انصاری دوست داشتنی و به یادماندنی است

هیچ نظری موجود نیست: