۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

گزارشی از مجاهدات ساندیسی برای بازگرداندن کنسول مستعفی به درالخلافه

بدنبال فرمایشات گهربارآق منوچ وزیر باشی, در مورد اینکه وزارت خارجه با استعفای حیدری, کنسول ولی فقیه در نروژ موافقت نکرده و نامبرده بایستی فورا به تهران برگردد, وظیفه خود دیدم که آستین ها را بالا زده و کاری بکنم, بخصوص وقتی که متوجه شدم که کنسول سابق, بجای اطاعت امر, با رسانه های دشمن خوش و بش کرده و برای جواب دادن به مقامات جمهوری اسلامی از انگشتان دستش هم استفاده میکند
این هم گزارشی است که برای منوچ فرستاده ام, فکر کردم اگر بقیه هم بخوانند بدون شک آنها هم کاری خواهند کرد و به کمک همدیگر و نیز به برکت دلارهای مرحمتی آقا, کنسول را قبل از عید به دارالخلافه بفرستیم

حاج منوچ وزیرباشی
با عرض چه و چه و دعای فلان و بهمان برای رهبر عظیم الشر و رییس کودتای ساندیس المرتبه و مقام کاسه لیس وزارت خارجه

به محض اطلاع از جراحت وارده به قلب پاره پوره نظام ساندیسی ولایت, و مصیبت وارده بر پیکر نیمه جان رژیم کودتا؛ رگ های گردنم ورم کرده و تا توانستم فحش و ناسزا نثار این ملت قدر ناشناس کردم و برای اینکه دلم خنک کمی شود, مقداری اسید و کلر روی گلها و چمن های باغچه پاشیدم تا دیگر چشمم به رنگ آزار دهنده سبز, نیفتد
وقتی که سرکشیدن چند بطری قهوه ای خنک, حالم را کمی بهتر کرد, به سراغ تلفن رفتم و از سفارت خونه کانبرا, شماره تلفن حیدری را گرفتم و به خانه ش زنگ زدم که خود ماجرای مفصلی دارد
روز اول, تماس گرفتن ممکن نشد, که پس از تحقیقات مفصل متوجه شدم که به علت برف و باران, مخابرات نروژ از کار افتاده است
روز دوم هم کسی تلفن را بر نداشت
روز سوم به محض برقراری ارتباط, خط روی خط افتاد, البته نمیدانم خودش افتاد و یا اینکه عمدا این کار را میکردند. حتما میدانید که اخیرا, گارد سلطنتی نروژ پنجاه و یک در صد از سهام مخابرات آن کشور را هم خریده و با نصب دستگاههای شنود و استخدام کارمندان متعهد, به مکالمات مردم, از سیر تا پیاز, گوش میدهد.روز چهارم, خواهری گوشی را برداشت که ادعا میکرد منزل آقای حیدری است, میگفت که شوهرش و بچه ها برای خرید بستنی به خیابان رفته اند. البته واضح بود که در آن هوای یخزده, کسی بستنی نمی خورد, و معلوم شد که این بهانه را, بی بی سی به آنها آموزش داده است. اگر کمی عقل داشتند می گفتند لبو, شلغم و از این قبیل چیزهای متناسب با فصل
حالا دو راه حل زیر باقی مانده است
اول – تدارک سفر این سرباز ساندیسی انقلاب را به نروژ فراهم کنید تا در اولین فرصت به اسلو رفته و رو در رو با نامبرده وارد مذاکره ارشادی شده و او را ترغیب کنم که با زبان خوش به تهران برگردد. البته مسافرت تنها هم لطفی ندارد, چند تا از بر و بچه ها هم مایلند که مرا همراهمی کنند. بی زحمت در مورد تهیه بلیط هواپیما و رزرو هتل, ما را هم مشمول همان دست و دلبازی های معروف تان بفرمایید, در حد همان مهمانان خارجی دهه زجر و دانشگاهیان ایرانی مقیم خارج. در ضمن, تهیه بلیط برای کنسرت های قبل از عید را هم فراموش نکنید, کلی تور هنری از لس آنجلس راه افتاده

دوم – بر اساس این گفته معتبر که " یا منو ببر به خونه تون – یا بیا به خونه ما" عمل کنید. حالا که حیدری اهل آمدن به لونه شما نیست, شما قدم رنجه فرموده و یک نوک پا به اسلو تشریف ببرید؛ فکر نمیکنم هنوز اسم شما در لیست اینترپل قرار گرفته باشد. این کار, خوبی های دیگری هم دارد؛ اول با یک سنگ چند گنجشک را میزنید؛ آخه میداند که غیر از حیدری, چند نفر دیگه هم همین کار زشت را کرده اند ولی هنوز بویش بلند نشده
اصلا بهتره که یک هواپیمای خارجی درست و حسابی را چارتر کنید و تمام تیم را با خودتون ببرین, بخصوص حسین آقای کیهانی و حداد غافل و علی مارمولک را؛ صادق را هم اگه گریه و زاری کرد می توانید ببرید, مقداری هم از ابزار و آلات ارشاد کننده, دستگاههای کاهش وزن کهریزکی را هم یادتان نرود, لیست کامل را سعید مرتضوی داره, البته خودش ممنوع الخروجه و نمی تونه همراه تون بشه, البته اگه تا حالا نظافتش نکرده باشند

در خاتمه, محبت کرده مبلغ پانزده هزار و چهار صد و سی و دو دلار و چهل سنتی را که تا حالا برای تلفن زدن به اسلو هزینه کرده ام از طریق کنسول کانبرا, هر چه زودتر برایم بفرستید, قبل از آنکه ملا خور شود
در ضمن در این دور و ور ها شایعه است که این حضرات هم مشغول پرس و جو در مورد شرایط پناهدگی هستند, این بندگان خدا هم , از وقتی که شنیده اند که برای بیست و دوم بهمن ماه, با پلاکارد و بلندگو به دیدنشان میرویم, دست و پایشان را حسابی گم کرده اند

فدایی ساندیسی رهبر در استرالیا

۱ نظر:

Unknown گفت...

mehran jan, vaghti daneshjoo boodi, nemidoonestam ke dar neveshtane tanz dasti ghavi dari. aali bood. merci.