۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

آنچه شجریان را شجریان کرد


سخنی با آسودگانی که پرگاروار بر کنار می شوند
 آنچه شجریان را شجریان کرده است, نه استادی او در مرکب خوانی نواست و نه نبوغش در ساختن  ِ سازهای ابداعیش. بسیاری از دوستداران او  حتی تعداد دستگاههای موسیقی سنتی ایرانی را هم نمیدانند, چه برسد به گوشه ها و فوت و فن های گذر از این یکی و فرود به آن دیگری.
امروزه پیر و میانسال و جوان و نوجوان, همگی به صدایش  مشتاقانه گوش میکنند و لذت می برند. اگر دستشان برسد خود را به سالن کنسرتی میرسانند که ممکن است در هر کجای دنیا  باشد, از اربیل و قونیه گرفته تا سیدنی و ونکور. و البته بجز زادگاه خودمان که همواره  پرورش دهنده و الهام بخش او و بسیاری  دیگر از هنرمندان ایرانی و بیگانه بوده و هست, و بس دریغا از این درد ِ خانمان سوز.
 هنگامیکه در برنامه های هنری سال گذشته و در هر گوشه ای از گیتی,  بیباکانه و بی پروا گرز ِ فریدونی را برکشید تا ضحاک را سر بشکند, با سخت ترین حملات مستبدان مواجه شد, خط و نشان ها برایش کشیدند و آرزو داشتند که دیگر به کشور بازنگردد تا بد نامش کنند. در آن زمان کم نبودند کسانی که می پنداشتند که او قصد بازگشت ندارد, بخصوص پس از آن گفتگوهای رک و بی پرده با تعداد زیادی از پر مخاطب ترین رسانه های جهان. و بازگشت سربلندانه او به ایران و تدوام  ِ پایبندیش به اصول اخلاق و انسانیت و  آزادی, شاهد دیگری شد بر آزادگی و شرافتش.
او نیز میتوانست  بطور همزمان, هم آوازه خوان بیرونی باشد و هم  مداح اندرونی.  آرزو داشتند که او هم آلوده شود  و صله و انعام ِ سلطانی بستاند, بویژه در این روزگاری که دست اندازی بر اموال  بیت المال مقبول ترین و رایج ترین  رفتار حکومتی شده است و به کسی  اجازه و مجال ِ تحقیق و کش دادن ماجرا را هم نمیدهند.
و از خود می پرسم اگر استاد سخن هم اکنون و در میان ما میزیست و اینگونه نامردمی ها را میدید, روی و رخسارش به چه رنگی در میامد؟ مگر از زرد, زرد تری هم هست؟  در دوران  ِ تلخی که هر حقگویی را به خندق و دهلیز می اندازند, هر سرو آزادی را از ریشه  می برند و هر هزارخوانی را خاموش میکنند. در عهد ِ سیاهی که حکام ِ غارتگر در خلوتگاههای  ِ کاخ هایشان به تماشای  خرامیدن  ِغزال می نشینند در حالیکه  انبوهی از درماندگان در جستجوی  ِ نیازمندی های اولیه , آه ِ حسرت می کشند.
میگویند زمستان میرود ولی رو سیاهی آن برای ذغال می ماند, دور نیست آن لحظه ِ شیرینی که این سلطان هم برود, همانگونه که آن قبلی و قبل تری و همقطاران شان در برخی از کشورهای منطقه هم رفتند, و در آن روز آب ِ صد دریا هم, روی هیچ تبهکاری را سپید نخواهد کرد.
در آنروز بسیاری شرمنده خواهند بود که چرا در عمر ِ رفته  ِشان, برای ماهی و روزی و حتی ساعتی, شجریان نبوده اند.

هیچ نظری موجود نیست: