۱۴۰۱ آبان ۱۹, پنجشنبه

کبوتر خونین



نظر کن  بر پر و بالِ   سپیدم

ببین نقشِ حرم با خون کشیدم


نشانِ  لانه ام گلدسته ها   بود

من از دیوانگی منزل  گُزیدم

 

ز پروازم  ترا  من شاد  کردم

بسی حرفِ گران از تو شنیدم

 

ندیدی جز وفا در خُلق و خویم

چرا تیر و کمان  دستت بدیدم؟

 

بهارِ عمرِ من پر پر    بِکردی

مگر از عمر تو من دانه چیدم؟

 

سرابِ دیده ام حوضِ حرم بود

بدست مومنان در خون   تپیدم

 

فشاندم رنگِ خود بر چهرهِ دین

جزایِ آن   خطا  حالا   چشیدم

 

تلف کردم تمام وقت  خود را

به کویِ معرفت اینک رسیدم

هیچ نظری موجود نیست: