۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

بالاترین مدال افتخار ملی را به این دو شیرزن آزاده تقدیم کنیم

http://news.gooya.com/didaniha/archives/2009/08/092388.php

( تقدیم به نینا اقدم و کتایون آذرلی)

تماشای دو فیلم مستند اخیر پرده دیگری را از روی چهره سیاه تر از قیر حکومت اسلامی ایران برداشت, و جای کوچک ترین شک و شبهه ای در ابعاد جنایات شان باقی نگذاشت. این دو زن آزاده بسی بیشتر از سهم خود مایه گذاشتند که انجام چنین فداکاری هایی, در توان همگان نیست, اما وظیفه ما چیست؟

آیا تاسف خوردن و اشک ریختن دردی را دوا میکند؟

آیا نفرین ها و لعنت های در خلوت می تواند تنها واکنش ما باشد؟

آیا دست روی دست گذاشتن و منتظر مجازات الهی ماندن, بهانه ای ابلهانه نیست؟

آیا ترسیدن و لرزیدن, خشونت و بیرحمی ستمگر را کاهش میدهد؟

خوب است که لحظه ای تامل کنیم و به سرگذشت دردناک این دو بانوی فداکار و بسیاری دیگر ار ستمدیدگان بیندیشیم, و آنهایی که حتی فرصت این نوع فداکاری هم از آنها دریغ شد.

دستگاه خلافت این افراد را این چنین شکنجه کرد تا درسی باشد برای بفیه, و بنابرین تجاوزی بود به پیکر کل جامعه, و بزبانی دیگر بپذیریم که به همه مان تجاوز کرده اند.

برای آنکه اهمیت فداکاری و شجاعت این دو انسان از خود گذشته بهتر نشان داده شود, حکایت مشابهی را برایتان باز گو میکنم

وقتی که در اواسط دهه نود میلادی, اولین زن هلندی به افشاگری در مورد سوء استفاده جنسی از دختران اروپایی توسط ارتش اشغالگر ژاپن پرداخت, کمتر کسی حرف های او را جدی گرفت و اشکهای او را باور کرد. ولی او نومید نشد و به کمک عکس و نوشته و خاطره و استدلال به اعتراضش ادامه داد و گفت که چگونه, پنجاه سال پیشتر از آن, او را همراه جمعی دیگر از دختران اروپایی از مدارس اندونزی بیرون کشیده و به پادگان ها برده و مورد سوء استفاده جنسی قرار داده اند. دولت ژاپن هم طبعا این اتهامات را نمی پذیرفت و خیالبافی می خواند.

چند سالی طول کشید تا نفرات دیگری هم مهر سکوت را شکستند و افشاگری پس از افشاگری به رسانه ها راه یافت. و باز هم چند سال دیگر لازم بود تا دولت ژاپن رسما مسئولیت آن جنایات را بپذیرد و عذر خواهی کند.

اگر بیش از پنجاه سال لازم بود تا این افشاگری ها توسط زنان اروپایی در مقابل دولت دموکراتیک و مترقی ژاپن انجام شود, می توان به ارزش و عظمت کار این بانوان بزرگوار در مقابل رژیم خودکامه و خشونت گرای ایران پی برد.

پس بجاست که به پاس این کار بزرگ شان, بزرگترین مدال افتخار ملی مان را تقدم شان کنیم.

ارزش کار رضا علامه زاده را هم از یاد نبرده ام, اما شک ندارم که با کارهای خوبش, رویش از مویش سپیدتر است.

۱ نظر:

sima گفت...

خیلی خوب بود. من تازه فمیدم شما وبلاگ دارید و مرتب می نویسید. خیلی خوبه. موفق باشید.