۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

نامه سر وته گشاده سید علی خامنه ای به سولانا

آقای سولانا, شیخ الریس ممالک اتحادیه اروپاییه, دامت و بادت دایما برکاته,

رونوشت: دولت فخیمه ملکه

رونوشت: دارالحکومه غیرمشروع رومانیه

هر چند ما خودمان بهترین خطبا و شعرا و فلاسفه هستیم بطوریکه این غلامعلی خانه زاد هم بارها به عرض ما و ذوب شدگان مان رسانده, ولی در این برهه حساس از زمان که قورباقه ابو عطا می خواند, نمیدانم به چه علتی ذوق مان کور شده و قریحه سیال شاعری مان خشکیده , به ناچار دست به دامان شاعری کمتر از خودمان میشویم تا درد دل کوفتی مان را که این روزها بصورت قولنج در آمده به خدمت تان بفرماییم,

ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

آخر نمکی گفتند و نمکدانی, این چه بی آبرویی است که در میاورید؟ شما فکر فردایتان را هم بکنید, وقتی با من دست و دل باز و پاک باخته این چنین می کنید, دیگر کدام دیوانه ای دل بند تان میشود؟

آن از کار دولت فخیمه که گندش را در آورده و آن چندر غازی را که از بابت حقوق بازنشستگی در صندوق هایشان به امانت گذاشته بودیم, توقیف کرده, این هم از کار شما که آن پسرک مزلف را توی دارالشورای تان راه میدهید تا هر اراجیفی خواست بر زبان کثیفش براند. آخه بی چشم و رویی تا این حد؟ این است رسم امانت داری؟ اگه معیار اخلاقی و سابقه دوستی برایتان ارزشی نداره, به فکر منافع جیبی تان باشید. این همه سال آزگار ما باهم تعامل کردیم و هر دو سود بردیم, حالا چی شده که نظرتون را عوض کردین؟ اگه مساله حقوق بشره که بین ما این حرفا نبوده ونیست, مگه قضایای قاسملو و بختیار و فرخزاد و میکونوس و بقیه را با هم راست و ریس نکردیم و آب از آب هم تکون نخورد؟ خوب مگه این ماجرای فعلی با قبلی ها چه فرقی داره که این همه الم شنگه راه انداختین؟

آخه اون یکی دو میلیارد ناقابل که اموال شخصی ما بود وبه کسی ارتباط نداشت, طیب و طاهر بود و ماحصل عرق جبین , چه مرضی داشتین که اسرار خصوصی ما را افشا کنین؟ اون هم پیش این مردم بخیل و چشم تنگ امروزی که عین جارچی ها هستن, آخه کسی نیست به اینا بگه آدم مومن وظیفه داره که آبروی مسلمون ها را حفظ کنه و نه اینکه بر سر چار سوق بازار داد بکشه و حریم شکنی بکنه , جل الخالق.

همانطور که همه میدانند ما از قدیم اهل مطالعه و تحقیق بودیم, در زمینه های مختلف نظری و عملی, حتی در زمینه تاریخ. ما از همان جوانی, پس از مطالعات فراوان به این نتیجه رسیدیم که بزرگ ترین شخصیت های ولایات شما, بر خلاف آنچه شایع است, افلاطون و نیوتون و گالیله و روسو و ولتر و شکسپیر نبودن و نیستن, بلکه به نظر ما نخبگانی چون داراکولا و کالیگولا هستند هر جند که این محمود جعلق از سر جهالت و لجبازی آدولف را در ردیف اول قرار میده, البته فعلا موقع مناسبی نیس, بموقع خدمتش میرسم.

البته من بر خلاف بقیه که فقط حرف میزنند, اهل التزام عملی هم هستم, بطوریکه در اولین فرصتی که پیش آمد, به عنوان رییس الوزرا, برای زیارت راهی دیار عشق شدم تا از نزدیک سر ناقابلم را بر آستان مقدسش بمالم.

در این سفر زیارتی بود که مقادیر هنگفتی هدایای نقدی و جنسی سر هم کردم و به قصد طواف به آستان حضرت نیکولا رفتم که براستی اسوه ای استوار و یادگاری ماندگار از دودمان شریف داراکولا بود.

اما افسوس و صد افسوس که که ما گرفتار مشتی عوام دهن بین هستیم که قدرت تمیز ندارند و سره را از ناسره تشخیص نمیدهند, آقای سولانا, دلم خون است از این همه بیعد التی و حق کشی, دیدید که با آن نیکلای عزیز چه کردند؟ آن هم درست چند روزی پس از شرفیابی تاریخی ما؟ دلم میخواهد که درد دلم و سوزش جای دیگرم را با شعر بیان بکنم ولی این کابوس های نیمه شب, ذوق و نشاطم را هم دزدیده اند, کاش فقط پول ها را برده بودند, این سوغات های ناب سیرجان و قاینات هم دیگه کاری از دست شون نمیاد, ولی خوب هنوز حافظه ام بکلی مختل نشده و علی الحساب این شعر را داشته باشین تا حالم جا بیاد و سروده بهتر خودم را براتون بفرستم

جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می شکند بازارش

حقیقتا که بازار مملو از جنس بنجل شده, دیگه کسی قدر لعل ما را نمیدونه. البته فکر نکنین که ما دست رو دست میذاریم و منتظر میشیم تا اونا از خزف خسته بشن و به سراغ ما بیان. نخیر ما اهل این جور حرفا نیستیم. به نایب الخلیفه مجتبی گفته ام که لحظه ای پوتین هاشو در نیاره و تازیانه اش را زمین نذاره و اونقدر توی سرشون بکوبه تا از خواب غفلت بیدار بشن و توبه بکنن, حسین آقا هم با قلمش برای ما جهاد میکنه و ضرغامی هم با دوربین هاش.

شکی ندارم که مبارزه حق با باطل بزودی به نتیجه میرسه و ما هم عین حضرت سلیمون به تخت و تاج مون بر میگردیم, اما کار از محکم کاری عیب نمیکنه, تازه حتی همون حضرت سلیمون هم چهل سالی علاف بود و حتی کارش به شاگرد ماهیگیری هم کشید.

استدعای آمرانه دارم که دستور فرمایید تا بقیه سپردهای اینجانب را که مال قانونی و شرعی خودمان ست و تماما از راه حلال و مشروع حاصل شده به یک صندوق ذخیره معتبر در سواحل دریای بالتیک منتقل کنند تا این شخص ناقص بتواند در زمان خلع موقت, در جوار مقبره نورانی داراکولای شریف و عزیز به ماهیگیری پرداخته تا این دوران سیاه راحت تر بگذرد, شک ندارم که عاقبت روزی نگینم را از شکم ماهی بیرون خواهم کشید و مثل قرقی به روی تخت خوش خوابم خواهم پرید

البته خودت اهل فهم هستی و میتوانی تشخیص بدهی که مقام من از مال سلیمان خیلی بالا تره و نتیجتا دوران مخلوعیتم خیلی کوتاه تر خواهد بود, یادت هست که اون حضرت معولا با پرندگان از جمله هد هد حرف میزد در حالیکه مونسان من همشون از دردندگان هستن, از طرفی اون بابا برای مسافرت سوار قالیچه میشد ولی من اهل قالیچه و طیاره روسی نیستم, حالا بقیه مجبورند , من که نیستم.

در خاتمه به استحضار آن عالیجناب میرسانیم که این غلامزاده مدتی است برای صلات به سمت شمال غربی می ایستد و چون شبها, خواب به چشمش زهرمار میشود دوپایش را در یک ارسی کرده که رخصت فرماییم که شبها در قنسول خانه شان بیتوته کند, تا حالا ما نگذاشته ایم اما خدا شاهد است اگر کار عاجلی برای نجات ما نکنید, ما خودمان هم با تمام اهل بیت, باضافه این غلامعلی حلقه بگوش, همراهیش خواهیم کرد. این آخرین اتمام حجت ما ست, گفتیم که جای گله و شکایتی باقی نماند

والسلام

سید علی خامنه ای

مقام سابقا معظم رهبری

مهران رفیعی

بیست و یکم ژوییه دوهزار و نه

mehran_rafiei@hotmail.com

هیچ نظری موجود نیست: