۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

من غلام پکنم, غیر پکن هیچ مگو -- پیش من جز سخن چین و ختن هیچ مگو

آخرین سروده مقام عظما ملقب به خ.ر



من غلام پکنم, غیر پکن هیچ مگو
پیش من جز سخن چین و ختن هیچ مگو

سخن عدل مگو, جز سخن قتل مگو
ور ازین بی خبری عقل مجو, هیچ مگو

دوش دیوانه شدم, دیو مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن, جامه مدر, هیچ مگو

گفتم: ای دیو, من از سبز دگر می ترسم
گفت: آن سبز دگر نیست خطر, هیچ مگو

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
دم بجنبان که بلی, جز که به دم هیچ مگو

شرری, بی صفتی در ره کین پیدا شد
در ره کین چه عزیز است شرر, هیچ مگو

گفتم: ای دیو, چه گه است این؟ وی اشارت کرد
که " به اندازه توست این, بخور و هیچ مگو

گفتم این هوی فرشته است عجب یا بشر است؟
گفت : این غیر فرشته است و بشر, هیچ مگو

گفتم: این کیست؟ بگو, زیر و زبر خواهم شد
گفت: می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانه پر نفت و نزار
تیز از این خانه برو, تخت ببر, هیچ مگو

گفتم: ای دیو, حیلی کن, نه که این وصف شماست؟
گفت: این هست, ولی جان علی, هیچ مگو

هیچ نظری موجود نیست: