۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

روز سبز پیروزی

در پیچ ِ کوچه ای, متروک و دور دست
آن سوی ِ کوره ای, نه در کوی ِ شاه ِ مست
ناچیز کلبه ای است, عمری پناه ِ من
دیواره پر شکست

بر میزی از بلوط در آن مکانِ تنگ
کهن دفتری ِ عزیز, کنارش پرچمی سه رنگ
هر صفحه پر غبار, و زگشت سال و ماه
کم نور و تیره رنگ

این همدم من است, کز روزگار ِ پیش
بی نام مانده است بر جایگاه خویش
از نشر و از بیان, محروم و بی نصیب
ممنوع و دل پریش

حال این نغمه های سبز, پر جوش و پر خروش
کز نقطه های دور, می آیدم به گوش
می سازدم جوان, می بخشدم امید
می گویدم بکوش

هنگام ِ جنبش است, هنگامه ِ نبرد
غوغای رستخیز, روز گسست ِ بند
جان می جهد به اوج , پا می کشد به راه
دل می تپد ز درد

لختی به جای خویش, می ایستم خموش
وانگه دوان دوان, خون در رگم به جوش
تا کلبه میدوم, در سر, وصال ِ خویش
می آرمش به پیش

پاکیزه می کنم, شیرازه اش ز خاک
گردش به آستین, سازم ز صفحه پاک
از گوشه ی بلوط, گیرم سلاح ِ خویش
پر نور و تابناک

انبوه توده ها, فریاد ِ عدل و داد
شاکی ز جور و بند,جوینده ی مراد
موجی برنگ سبز, بحری بدون مرز
توفنده همچو باد

من با خبر ز خصم, با صبر و با قرار
در بین آن گروه, جویای ِ کار زار
خوش میروم به پیش, کز روزگار ِ وی
خوش بر کشم دمار

فریاد می کشد, پیری به سر سیپد
سروی نه شاخ بید, در وی همه امید
ای یاوران به هوش, ای همرمان به پیش
دشمن ز ره رسید


سر نیزه ای ز خصم, پران و پر شتاب
آید بسوی ما, چون هاله و شهاب
گمراه و جاهل است, سر کرده ی ِ سپاه
راهش سوی ِ سراب

آن دفترم بدست, پویم به سوی شان
شعری از آن میان, از جنس پرنیان, خوانم برای شان
کان شاه ِ نیمه مست و ین شیخ ِ خود پرست
کر کرده گوش شان

رگبار های ِ خشم, ناگه ز هر دو سو
بارد ز بام و کو, گیرد نشان ِ او
نارد توان ِ جنگ , بازد ز چهره رنگ
از تخت خود فرو

پس آنگه, امیران ِ میدان, نگهبانِ ایران شوند
نباشد که گلهای ِ نو رسته در خون شوند
بندیان رها, زخمیان شفا, خنده ها به لب
همه, همه نغمه خوان شوند

هیچ نظری موجود نیست: