سئوال گوهر عشقی از علی خامنه ای
یورشی در راهِ گور
گوهر عشقی بپرسد با غرور:
یورشی خونین چرا در راهِ گور؟
روز مرگش می روم در سوی او
تا بیابم همدمی از بویِ او
من نمی ترسم ز اوباشانِ تو
با فغانم شب کنم روزانِ تو
جانِ ستار مرا بستانده
ای
تیرِ مُهلک در دلم بنشانده ای
چون ندارم راحت و صبر و قرار
از فِراقش می کشم هر دم هوار
من بگویم با شجاعت همچو شیر
دشمنش بودی تو ای شیادِ پیر
حرفِ حق را از چه کس باید شنید؟
از شهیدِ بی زبان یا از یزید؟
خود ندارم نیزه و تیر و کمان
بر نیارم جز حقیقت بر زبان
داد خود را از کجا باید گرفت؟
یا چه سان شکواییه باید نوشت؟
این صداها از زمین آید نه ابر
خود بدانی طی شده دورانِ صبر
مرغ بختت بی گُمان آید فرود
ملت از پایان غم خواند سرود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر